شَریان
# شَریان
#پارت ۱۸
با تعجب برمیگرده و نگام میکنه
مهراد - جانم؟!
جدی نگاش میکنم و تکیه ام و از صندلی میگیرم ..با دست اشاره ایی به صندلیِ رو به روم میکنم و میگم
من- بشین حرف بزنیم!
متعجبه اما حرف گوش میده و میشینه.
من- معلوم هست داری چیکار میکنی؟؟
مهراد با گیجی میگه
مهراد - چیکار میکنم مگه؟!
عصبی میشم از این بی فکری هاش
من- حماقت!!
اخم میکنه و میگه
مهراد - متوجه ی منظورت نمیشم ساحل!
من- چرا پیشنهادِ به این خوبی رو رد کردی؟!
جا میخوره اما از موضِعش پایین نمیاد و میگه
مهراد - گفتم که ؛ نمیخوام برگردم تهران !
من- نمیخوای برگردی تهران اونوقت چرا؟!
مهراد - خانوادهی من ..دوستام ..دانشگام ..اینجاست ..برم تهران چیکار !
توبیخ گرانه میگم
من- نگو که شبیه بچه های ده ساله از اینکه دور از خانواده ات باشی میترسی ؟!
مهراد- نه ترس نیست !
من- چیه پس دقیقا ؟! ترس نیست ، مهرساست؟!
تاریک شدن نگاهش و میبینم و میدونم که چه دردیه ..خبری از برق نگاهش نیست و با حسای دلخوری و غم و ناراحتی بهم خیره میشه ..
مهراد - میخوای به چی برسی ساحل؟!
لحنش حال منم خراب میکنه و برای بار هزارم لعنت میفرستم به سرنوشت مسخره ایی که داریم .
من- از اینکه میبینم داری خودتو برای چیزی که غیر ممکنه عذاب میدی ..عذاب میکشم .
مهراد - نگران نباش من حواسم به خودم هست .
عصبی میشم و میگم
من- حواست هست ؟؟؟ اینجوری؟؟ میدونی با قبول کردن پیشنهادش میتونستی چه کار هایی بکنی؟! ..میدونی که زندگیت چه تغییری میکرد؟!
عصبانی میشه و حرفم و قطع میکنه
مهراد - آره ...آره منم میدونم ساحل ..همه چی رو میدونم و یادمه ..اما نمیخوام !! من هیچی نمیخوام جز همینی که هستم از وضعیتمم راضیم .
حرص میخورم و با همون لحن میگم
من- احمق نباش مهراد ..بهش زنگ بزن و بگو که قبول کردی .
مهراد - کاره من از حماقت گذشته ساحل ..قمار میدونی چیه ؟! ..دارم قمار میکنم سر زندگیم ..برای چیزی که ارزشش و داره حتی اگه تا اخر عمرم قبولم نکنه.
خاموش میشم برای این حجم از علاقه اش نسبت به مهرسایی که هیچ علاقه ایی نداره بهش و حرف کم میارم .
با غصه نگاش میکنم و میگم
من- خودت و مثل ما نکن مهراد ..نمیبینی مارو ؟؟ ..نمیفهمی حال مونو ؟! ما تموم شدیم ..خودتو تموم نکن مهراد !
لبخند تلخی میزنه و میگه
مهراد - اگه تموم شدن میتونه اینقدر دلیل قشنگی داشته باشه ..من به این تموم شدنه راضی ترم ساحل.
میونه غصه میخندم و این خودش دردم و بیشتر میکنه و میگم .
من- تو دیوونه ایی .
مهراد - از همانجا که رِسد درد همانجاست دوا .
#پارت ۱۸
با تعجب برمیگرده و نگام میکنه
مهراد - جانم؟!
جدی نگاش میکنم و تکیه ام و از صندلی میگیرم ..با دست اشاره ایی به صندلیِ رو به روم میکنم و میگم
من- بشین حرف بزنیم!
متعجبه اما حرف گوش میده و میشینه.
من- معلوم هست داری چیکار میکنی؟؟
مهراد با گیجی میگه
مهراد - چیکار میکنم مگه؟!
عصبی میشم از این بی فکری هاش
من- حماقت!!
اخم میکنه و میگه
مهراد - متوجه ی منظورت نمیشم ساحل!
من- چرا پیشنهادِ به این خوبی رو رد کردی؟!
جا میخوره اما از موضِعش پایین نمیاد و میگه
مهراد - گفتم که ؛ نمیخوام برگردم تهران !
من- نمیخوای برگردی تهران اونوقت چرا؟!
مهراد - خانوادهی من ..دوستام ..دانشگام ..اینجاست ..برم تهران چیکار !
توبیخ گرانه میگم
من- نگو که شبیه بچه های ده ساله از اینکه دور از خانواده ات باشی میترسی ؟!
مهراد- نه ترس نیست !
من- چیه پس دقیقا ؟! ترس نیست ، مهرساست؟!
تاریک شدن نگاهش و میبینم و میدونم که چه دردیه ..خبری از برق نگاهش نیست و با حسای دلخوری و غم و ناراحتی بهم خیره میشه ..
مهراد - میخوای به چی برسی ساحل؟!
لحنش حال منم خراب میکنه و برای بار هزارم لعنت میفرستم به سرنوشت مسخره ایی که داریم .
من- از اینکه میبینم داری خودتو برای چیزی که غیر ممکنه عذاب میدی ..عذاب میکشم .
مهراد - نگران نباش من حواسم به خودم هست .
عصبی میشم و میگم
من- حواست هست ؟؟؟ اینجوری؟؟ میدونی با قبول کردن پیشنهادش میتونستی چه کار هایی بکنی؟! ..میدونی که زندگیت چه تغییری میکرد؟!
عصبانی میشه و حرفم و قطع میکنه
مهراد - آره ...آره منم میدونم ساحل ..همه چی رو میدونم و یادمه ..اما نمیخوام !! من هیچی نمیخوام جز همینی که هستم از وضعیتمم راضیم .
حرص میخورم و با همون لحن میگم
من- احمق نباش مهراد ..بهش زنگ بزن و بگو که قبول کردی .
مهراد - کاره من از حماقت گذشته ساحل ..قمار میدونی چیه ؟! ..دارم قمار میکنم سر زندگیم ..برای چیزی که ارزشش و داره حتی اگه تا اخر عمرم قبولم نکنه.
خاموش میشم برای این حجم از علاقه اش نسبت به مهرسایی که هیچ علاقه ایی نداره بهش و حرف کم میارم .
با غصه نگاش میکنم و میگم
من- خودت و مثل ما نکن مهراد ..نمیبینی مارو ؟؟ ..نمیفهمی حال مونو ؟! ما تموم شدیم ..خودتو تموم نکن مهراد !
لبخند تلخی میزنه و میگه
مهراد - اگه تموم شدن میتونه اینقدر دلیل قشنگی داشته باشه ..من به این تموم شدنه راضی ترم ساحل.
میونه غصه میخندم و این خودش دردم و بیشتر میکنه و میگم .
من- تو دیوونه ایی .
مهراد - از همانجا که رِسد درد همانجاست دوا .
۵.۹k
۰۹ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.