من هم مثل هربچه ی دیگری دلم میخواست بزرگ شوم

من هم مثل هر‌بچه ی دیگری دلم می‌خواست بزرگ شوم،
رژ بزنم،موهایم را طلایی کنم؛ بعد هم به آلمان و آمریکا سفر کنم، که تمام دنیا همین دوکشور بود و بس.
"عینک آفتابی هم برای من نشانه ی زن بودن بود.
" فکر می کردم بزرگ تر که شوم حتما عینک آفتابی خواهم زد.بماند که تا سالها این کار را نکردم و تنها دو سه سالی است از عینک آفتابی استفاده می کنم و از آنجا که شلخته ام دوتا را گم کرده‌ام و دوتا عینک فعلی ام را از کشوی خواهر و اموال رفیقم کش رفته‌ام؛
بگذریم!
بالاخره عینک‌دار شدم و بزرگترین مزیت آن را کشف کردم.
برای کسی که اشکش دم مشکش‌است عینک آفتابی اختراع شگرف و قابل احترامی‌است.
دست سازنده‌اش درد نکند.اصلا می‌دانست دارد چه کار مهمی به خلق می‌کند؟؟
عینک آُفتابی برای من یک رفیق است. نه موهایم طلایی شد،نه هر روز رژ زدم و نه با گذر سال‌ها توانستم روی بسیاری از احساساتم پا بگذارم.
یکی از این احساسات اشک، یکی غرور و دیگری عشق بود ...
عینک آفتابی دوست خوبی برای من شد؛‌
نمی گذارد آدم ها بفهمند من هم گریه می کنم.
که مگر تمام این‌ سال ها یاد نگرفته ام شجاع باشم و نترس؛‌
که مگر یک بار که زدم زیر گریه همه یک جور عجیبی نگاهم نکردند؟
دیروز بعدازظهر که حدود ۴۰ دقیقه گریه می کردم هیچ عابری نگاهم نمی کرد؛‌
هیچ کسی هیچ سوالی نداشت و احدالناسی مزاحم خلوتم  نمی‌شد.
دو بیضی بزرگ و تیره نصف صورتم را پوشانده بود و من ‌را امن می کرد؛ شبیه به یکی بادیگارد بود. بود و به من کاری نداشت؛‌ فقط وظیفه اش را انجام می داد.
از دیروز دارم با خودم زنانی را مرور می کنم که در بچگی ام عینک آفتابی داشتند.
دارم از خودم می پرسم زنان با کلاسی بودند یا زنانی غمگین؟؟؟
دیدگاه ها (۳)

حس می کنم که فشار گیج کننده ای در زیر پوستم وجو دارد ...می خ...

یک نفر باید باشد که بدون ترس هیچگونه قضاوتی برایش همه چیز را...

معشوقه ی خواجه ای بوده ام شاید روزگاری در بلخ یا قونیه و یا...

خدا وقتی میخواست آدم رو خلق کنه گفت یه عالمه درس باید پس بدی...

اسنیپ❌مدل ویکتوریا سیکرت✅هعیی بچه ها حقیقتا من سه تا رفیق صم...

وانشات اینوماکی//پارت ۲

وانشات اینوماکی//پارت ۳

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط