حس می کنم که فشار گیج کننده ای در زیر پوستم وجو دارد

حس می کنم که فشار گیج کننده ای در زیر پوستم وجو دارد ...
می خواهم همه چیز را سوراخ کنم و هر چه ممکن است فرو بروم.
می خواهم به اعماق زمین برسم.
عشق من در آنجا است،
در آن جایی که دانه ها سبز می شوند و ریشه ها به هم می رسند
و آفرینش در میان پوسیدگی خود ادامه می دهد،
گویی همیشه وجود داشته پیش از تولد و بعد از مرگ. گویی بدن من یک شکل موقتی و زودگذر آن است.
می خواهم به اصلش برسم.
می خواهم قلبم را مثل یک میوه رسیده به همه شاخه های درختان آویزان کنم.
همیشه سعی کرده ام مثل یک در بسته باشم تا زندگی وحشتناک درونی ام را کسی نبیند و نشناسد ...
سعی کرده ام آدم باشم در حالی که در درون خود یک موجود زنده بوده ام ...
ما فقط می توانیم حسی را زیرپایمان لگد کنیم ولی نمی توانیم آن را اصلا نداشته باشیم.
نمی دانم رسیدن چیست،
اما بی گمان مقصدی هست که همه وجودم به سوی آن جاری می شود.
کاش می مردم و دوباره زنده می شدم و می دیدم که دنیا شکل دیگری است،
دنیا این همه ظالم نیست و مردم این خست همیشگی خود را فراموش کرده اند...
و هیچ کس دور خانه اش دیوار نکشیده است.
از نامه های فروغ به "ابراهیم گلستان"
دیدگاه ها (۱)

یک نفر باید باشد که بدون ترس هیچگونه قضاوتی برایش همه چیز را...

دو سرباز روبروی هم ؛دعای کدام مادر مستجاب خواهد شد؟

من هم مثل هر‌بچه ی دیگری دلم می‌خواست بزرگ شوم،رژ بزنم،موهای...

معشوقه ی خواجه ای بوده ام شاید روزگاری در بلخ یا قونیه و یا...

خدا توبه کنندگان را دوست دارد

تاوان خوشبختی اینده ات را اکنون پس بده

بررسی شعر «ونگوک» از (تس) (بخش نخست) ................شعر با ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط