در بیکرانه ی زندگی دو چیز افسونم کرد

در بیکرانه ی زندگی دو چیز افسونم کرد
رنگ آبی آسمان که میبینم و میدانم نیست
و خدایی که نمیبینم و میدانم هست.
درشگفتم که سلام آغاز هر دیدار است... ولی در نماز پایان است!
شاید این بدان معناس که پایان نماز آغاز دیدار است!
خدایا بفهمانم که بی تو چه میشوم اما نشانم نده!!!
خدایا هم بفهمانم و هم نشانم بده که با تو چه خواهم شد
ﮐﻔـﺶِ ﮐﻮﺩﮐﻲ ﺭﺍ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺮﺩ . ﮐﻮﺩﮎ ﺭﻭﯼ ﺳﺎﺣﻞ نوﺷﺖ: ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺩﺯﺩ...
آنطرﻑ ﺗﺮ ﻣﺮﺩﯼ ﮐﻪ ﺻﯿﺪ ﺧﻮﺑﯽ ﺩﺍﺷﺖ ﺭﻭﯼ ﻣﺎﺳﻪ ﻫﺎ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﯾﺎﯼ ﺳﺨﺎﻭﺗﻤﻨﺪ...
ﺟﻮﺍﻧﻲ ﻏﺮﻕ ﺷﺪ ﻣﺎﺩﺭﺵ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﻳﺎﻱ ﻗﺎﺗﻞ...
ﭘﻴﺮﻣﺮﺩﻱ ﻣﺮﻭﺍﺭﻳﺪﻱ ﺻﻴﺪ ﻛﺮﺩ ﻧﻮﺷﺖ: ﺩﺭﻳﺎﻱ ﺑﺨﺸﻨﺪﻩ...
ﻣﻮﺟﯽ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺷﺴﺖ.
ﺩﺭﯾﺎ ﺁﺭﺍﻡ ﮔﻔﺖ: "ﺑﻪ ﻗﻀﺎﻭﺕ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﻧﻜﻦ ﺍﮔﺮﻣﯿﺨﻮﺍﻫﯽ ﺩﺭﯾﺎ ﺑﺎﺷﯽ".

بر آنچه گذشت, آنچه شکست، آنچه نشد...
حسرت نخور؛ زندگی اگر آسان بود با گریه آغاز نمیشد...
دیدگاه ها (۳)

وقتی گلی شکوفه نمی‌دهد، گل را عوض نمی‌کنند،بلکه شرایط رشدش ر...

آدم وقتی جوان است به پیری جور دیگری نگاه می‌کند. فکر می‌کند ...

دستت را به من بدههر چه می‌خواهی خدایی کن من بنده نفس‌های توا...

ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺣﺮﻣﺖ ﺍﺳﺖ...ﻣﻨﻔﻌﺖ ﻧﯿﺴﺖ ﺧﻠﻮﺹ ﺍﺳﺖﺭﻧﮕﺎﺭﻧﮓ ﺷﺪﻥ ﻧﯿﺴﺖﺻﻔﺎ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط