خطـــــــــــــــ۲۵۱ــــــــ
خطـــــــــــــــ۲۵۱ــــــــ
#ویژهــ ــنامه
عباســـــــــــ(۶)ـــــ
در پاتک عراق در جزایر مجنون شیمیایی شد.
سرش پر شده بود از تاول که خارش داشت و می ترکید.
خیلی آزار دهنده بود اما حاضر نشد در آن وضعیت جزایر به بیمارستان برود.
یک روز که به طرف بیرون جزیره در حال حرکت بودیم به برکه آبی رسیدیم.
ایستاد و به جریان آب نگاه کرد.
پرسید: این آب چه آبی است؟
گفتم: خب یه آب مثل بقیه آبها!
گفت: نه، این آب از کربلا میاد! دست امام حسین و حضرت اباالفضل بهش خورده! این آب تبرکه!
از ماشین پیاده شد و شروع کرد سرش رو با اون آب شست.
دیگه خبری از تاول ها نبود...
*کتاب پرواز تا بی نهایت
#ویژهــ ــنامه
عباســـــــــــ(۶)ـــــ
در پاتک عراق در جزایر مجنون شیمیایی شد.
سرش پر شده بود از تاول که خارش داشت و می ترکید.
خیلی آزار دهنده بود اما حاضر نشد در آن وضعیت جزایر به بیمارستان برود.
یک روز که به طرف بیرون جزیره در حال حرکت بودیم به برکه آبی رسیدیم.
ایستاد و به جریان آب نگاه کرد.
پرسید: این آب چه آبی است؟
گفتم: خب یه آب مثل بقیه آبها!
گفت: نه، این آب از کربلا میاد! دست امام حسین و حضرت اباالفضل بهش خورده! این آب تبرکه!
از ماشین پیاده شد و شروع کرد سرش رو با اون آب شست.
دیگه خبری از تاول ها نبود...
*کتاب پرواز تا بی نهایت
۱.۱k
۲۱ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.