دیدار با مسیح (ع):
دیدار با مسیح (ع):
روزی خانومی سیه چرده به نوفل لوشاتو آمد. و اصرار داشت🙏 که امام را امروز ببیند و بر روی خواسته هاش خیلی پافشاری می کرد، سرانجام توانست به دیدار امام برود.✌️
امام از مترجم پرسیده بود که این خانم کیست؟ از کجا آمده؟ و چرا اصرار دارد که همین امروز مرا ببیند؟🤔
آن خانم گفته بود که من خودم را از آفریقا به اینجا رساندم 😍بعد از مطالعه سرگذشت شما، هر چه مثل النگو و گوشواره نقره و لباس اضافی داشتم فروختم و پولی فراهم کردم تا بتوانم بلیط رفت و برگشت را تهیه کنم و به دیدار شما بیایم.😊👌
اگر میخواستم امروز به من وقت ملاقات بدهید چون برای این سفر فقط بلیط رفت و برگشت گرفتهام و هزینه اقامت یک شب در اینجا را ندارم.😌 بنابراین باید هر چه زودتر به پاریس برگردم تا با پرواز برگشت به کشورم باز گردم . قصدم از آمدن تنها دیدن شما بود😇 میپنداشتم که دیدن شما مثل دیدن حضرت مسیح(ع) است.
حضرت امام هم چند جمله از حضرت مسیح(ع) و نیز از اسلام برای او گفتند، سپس به حاج احمد آقا گفتند که چند دلاری به آن زن بدهند تا اگر از پرواز عقب ماند خرج برگشت داشته باشد.
وقتی این خانوم سیاه پوست از اتاق بیرون آمد به پهنای صورتش اشک می ریخت😭 از مترجم علت گریه اش را پرسیدم ...
پس از پرسش و پاسخ گفت که این خانم میگوید من احساس میکنم اشتباه بزرگی کرده ام زیرا علاوه بر حضرت مسیح پیغمبر بعد از او را هم نشناخته ام😭 حالا آیت الله خمینی به من نوید و بشارت دادند تا راجع به او مطالعه
کنم.📚 و احساس می کنم که عشق و علاقهای به این پیامبر یعنی حضرت محمد(ص) پیدا کردهام و مرا به جاهای خیلی خوبی خواهد رساند.👌✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98 #خاطرات_مرضیه_حدیدچی #دباغ #بریده_کتاب #کتابخوانی #کتاب_خوب #معرفی_کتاب #کتاب_بخوانیم
#هنر_عکاسی #هنر #عکس #جذاب
روزی خانومی سیه چرده به نوفل لوشاتو آمد. و اصرار داشت🙏 که امام را امروز ببیند و بر روی خواسته هاش خیلی پافشاری می کرد، سرانجام توانست به دیدار امام برود.✌️
امام از مترجم پرسیده بود که این خانم کیست؟ از کجا آمده؟ و چرا اصرار دارد که همین امروز مرا ببیند؟🤔
آن خانم گفته بود که من خودم را از آفریقا به اینجا رساندم 😍بعد از مطالعه سرگذشت شما، هر چه مثل النگو و گوشواره نقره و لباس اضافی داشتم فروختم و پولی فراهم کردم تا بتوانم بلیط رفت و برگشت را تهیه کنم و به دیدار شما بیایم.😊👌
اگر میخواستم امروز به من وقت ملاقات بدهید چون برای این سفر فقط بلیط رفت و برگشت گرفتهام و هزینه اقامت یک شب در اینجا را ندارم.😌 بنابراین باید هر چه زودتر به پاریس برگردم تا با پرواز برگشت به کشورم باز گردم . قصدم از آمدن تنها دیدن شما بود😇 میپنداشتم که دیدن شما مثل دیدن حضرت مسیح(ع) است.
حضرت امام هم چند جمله از حضرت مسیح(ع) و نیز از اسلام برای او گفتند، سپس به حاج احمد آقا گفتند که چند دلاری به آن زن بدهند تا اگر از پرواز عقب ماند خرج برگشت داشته باشد.
وقتی این خانوم سیاه پوست از اتاق بیرون آمد به پهنای صورتش اشک می ریخت😭 از مترجم علت گریه اش را پرسیدم ...
پس از پرسش و پاسخ گفت که این خانم میگوید من احساس میکنم اشتباه بزرگی کرده ام زیرا علاوه بر حضرت مسیح پیغمبر بعد از او را هم نشناخته ام😭 حالا آیت الله خمینی به من نوید و بشارت دادند تا راجع به او مطالعه
کنم.📚 و احساس می کنم که عشق و علاقهای به این پیامبر یعنی حضرت محمد(ص) پیدا کردهام و مرا به جاهای خیلی خوبی خواهد رساند.👌✅پاتوق کتاب شهیده زینب کمایی
@maghar98 #خاطرات_مرضیه_حدیدچی #دباغ #بریده_کتاب #کتابخوانی #کتاب_خوب #معرفی_کتاب #کتاب_بخوانیم
#هنر_عکاسی #هنر #عکس #جذاب
۱۱.۱k
۰۳ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.