اعتراف کن

🔥اعتراف کن🔥
پارت اول ...خلاصه ی داستان
به زور راه میرفتی ...قلبت درد میکرد .
نفس کم آورده بودی ..ولی نمیتونستی
وایستی اون بهت نیاز داشت .
اون تو خطره... توی خطر خیلی بزرگ
رد ت میکرد ولی تو به اون کمک میکردی ...
ولی چرا؟
اون حتی یه بار بهت سیلی زد ....
ولی نه اون نمیدونست فکرش اشتباه بود واقعیت رو نمیدونست .
اون ازت متنفره ...


با گذشتن این فکر از سرش قطره اشکی از گونه ش سر خورد و اون صحنه تکرار شد .
صحنه ی سیلی زدنش به تو ...و گفتن از تو متنفرم .
اونجا بود روی زمین نشسته بود و جلوی اون همون مرد با تفنگ وایستاده بود .
از زبان یونگی 🌌
میخواست شلیک کنه چشمام رو بستم و شلیک کرد هیچ دردی حس نمی کردم .
با باز کردن چشمام قطره اشکی از گوشه چشمم افتاد ...


نظر یادتون نره
دیدگاه ها (۲)

آپدیت ویلایو کوکی😢😢

پارت دوم از فیک اعتراف کن 🔥از زبان جیهوپ :صبح با صدای آزار د...

😐😑😑😑😑

این پست را لطفا لایک کنید کور که نیستم میبینم بازدید کردید😐😐...

مامان من کیه؟ *یوری چاقو رو میگیره*یوری:د..داری چیکار میکنی؟...

زندگی با خنده ( پلیس مخفی)ویو ساراآروم چشام رو باز کردم تو ی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط