دست بسته دل شب هستی ما را بردند

دست بسته دل شب هستی ما را بردند
#پسر_فاطمه را بار دگر آزردند
خانه ی فاطمه را بار دگر سوزاندند
بی عمــامه #پسر_شیر خدا را بردند
.
.
گوشه ای از حرای حجره ی خویش
نیمه شبها، خدا خدا می کرد
طبق رسمی که ارث مادر بود
مردم شهر را دعا می کرد

هر ملک در دل آرزویش بود
بشنود سوز ربنایش را
آرزو داشت لحظه ای بوسد
مهر و تسبیح کربلایش را

هر زمان دل شکسته تر می شد
«فاطمه اشفعی لنا» می خواند
زیرلب با صدای بغض آلود
روضهء تلخ کوچه را می خواند

عاقبت در یکی از آن شبها
دل او را به درد آوردند
بی نمازان شهر پیغمبر
سرسجاده دوره اش کردند

پیرمرد قبیلهء ما را
در دل شب،کشان کشان بردند
با طنابی که دور دستش بود
پشت مرکب،کشان کشان بردند

ناجوانمردهای بی انصاف
سن وسالی گذشته از آقا !؟
می شود لااقل نگهدارید
حرمت گیسوی سپیدش را

"شهادت حضرت #امام_صادق_علیه_السلام تسلیت...
آجرک الله یا صاحب الزمـ(عج)ـان ..."
دیدگاه ها (۳)

لبخند زدے وآسمان آبے شد شبهاے قشنگ بهار مهتابے شدپرو...

ویژه ولادت #حضرت_معصومه تصویری قدیمی از #رهبر انقلاب در حرم...

«إِیَّاکَ نَعْبُدُ وَ إِیَّاکَ نَسْتَعینُ» ... .. . سخت است ...

کودک من گم بود پشت یک نقاشیبا مداد رنگی و خطوطی در همکه نفهم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط