سقف آرزوهایم ب قدری کوتاه شده ک همین لحظه بزرگترین آرزوی
سقف آرزوهایم ب قدری کوتاه شده ک همین لحظه بزرگترین آرزوی من این است ک در یک روستای دور افتاده خانه ی گل اندود و کوچکی در دور دست ها،بالای کوه داشته باشم،جایی دورِ دور و بکر بکر و پر شده از درختان تنومند و سبز....
هر صبح با آب سرد چشمه ای در همان حوالی،تمام تاریکی و بغض های جهان را از قاب نازک چشمهایم پاک کنم و با چایی ک بوی هیزم و آتش گرفته،کام احساسات دلم را شیرین کنم...
سقف آرزوهایم آنقدر کوتاه شده ک آرزو میکنم کاش تمام شهرهای جهان روستا بود و تمام مردم روستایی و کسی از بی گدار سیاست سر در نمی آورد...
دلم میخواست روستا نشین بودم و تنها تکنولوژی اتاقم رادیویی بود ک شب ها زیر# نور ماه قصه شب پخش میکرد
#عشقولوژی#بیهمتا
هر صبح با آب سرد چشمه ای در همان حوالی،تمام تاریکی و بغض های جهان را از قاب نازک چشمهایم پاک کنم و با چایی ک بوی هیزم و آتش گرفته،کام احساسات دلم را شیرین کنم...
سقف آرزوهایم آنقدر کوتاه شده ک آرزو میکنم کاش تمام شهرهای جهان روستا بود و تمام مردم روستایی و کسی از بی گدار سیاست سر در نمی آورد...
دلم میخواست روستا نشین بودم و تنها تکنولوژی اتاقم رادیویی بود ک شب ها زیر# نور ماه قصه شب پخش میکرد
#عشقولوژی#بیهمتا
۶.۸k
۲۴ فروردین ۱۴۰۰