دستم بر قلم نمیچرخد حرفهایی که با آنها برترین جملات را

دستم بر قلم نمیچرخد ، حرف‌هایی که با آنها برترین جملات را شکل میدادم هم اکنون از برایَم به مانند سوزن هایی‌ست که انگشتانم را تا استخوان میکاوند و مرا وادار میکنند به جای جوهر با خون نوشته‌هایَم را متولد کنم ؛
امشب به ظلمت خود ظالم است . هرچه حالَم بدتر و طاقت فرسا تر میشَود ، جملات بیشتر محو و ناپدید میشوند و این برای منی که تنها با کلمات سخن میگویَم ؛ به خودیِ خود عذابی بی همتا‌ست....
دیدگاه ها (۰)

تورا در این شبِ عزیز آرزو خواهم کرد ؛ باشد که برآورده شویتور...

دلبَندم ، حالِ کنونی من دست کمی از ذات تو ندارد ؛ همانطور خر...

به آسِمان پُر ستاره چشم دوخته‌ام ، نمیدانم چند سیگار دیگر کا...

زمانی بود که میگفتی تا اَبد خواهی ماند.. فکر میکنم "اَبد" دخ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط