می شود مرد

می شود مرد

ساده دل می شکند، کوه دماوند که نیست
دل من بنده درد است، خداوند که نیست

من شبیه تو در این شهر، هزاران دیدم
هرکسی شکل تو اما به تو مانند که نیست

دست در دست کسی هستی و دستم خالیست
تا ابد دست تو در دست گذارند که نیست

دل وبالت بشود، سینه من پیشکشش
میروی، قلب تو آزاده در بند که نیست

روی پیشانی این عشق نوشتند، فراق
قلب بازیچه حرفی که نوشتند، که نیست

دل من چسب تری نیست، بچسبد به کسی
می شود مرد، ولیکن ز تو دل کند، که نیست

حسین حیدری"رهگذر"
دیدگاه ها (۱)

(سیاه برگ)کسی مرا به جز خودم به عشق مبتلا نکردوگرنه بی گناه ...

دلتنگمنم آوازه خوانی که بسی دلتنگ می خواندولی هرگز نمی دانی ...

زخم زباناین گونه ام که با تو به پایان رسیده اممن گر رسیده ام...

درخونمن-از دیار زخمی در خون شناورممن-آخرین نفس ز نفس های آخر...

راستی دیشب دوباره مست و تنها بی قرارسر درآوردم از آن کوچه از...

black flower(p,289)

بسم الله الرحمن الرحیم تو با علی هستی ؟پشتیبان ولایت فقیه با...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط