می شود مرد
می شود مرد
ساده دل می شکند، کوه دماوند که نیست
دل من بنده درد است، خداوند که نیست
من شبیه تو در این شهر، هزاران دیدم
هرکسی شکل تو اما به تو مانند که نیست
دست در دست کسی هستی و دستم خالیست
تا ابد دست تو در دست گذارند که نیست
دل وبالت بشود، سینه من پیشکشش
میروی، قلب تو آزاده در بند که نیست
روی پیشانی این عشق نوشتند، فراق
قلب بازیچه حرفی که نوشتند، که نیست
دل من چسب تری نیست، بچسبد به کسی
می شود مرد، ولیکن ز تو دل کند، که نیست
حسین حیدری"رهگذر"
ساده دل می شکند، کوه دماوند که نیست
دل من بنده درد است، خداوند که نیست
من شبیه تو در این شهر، هزاران دیدم
هرکسی شکل تو اما به تو مانند که نیست
دست در دست کسی هستی و دستم خالیست
تا ابد دست تو در دست گذارند که نیست
دل وبالت بشود، سینه من پیشکشش
میروی، قلب تو آزاده در بند که نیست
روی پیشانی این عشق نوشتند، فراق
قلب بازیچه حرفی که نوشتند، که نیست
دل من چسب تری نیست، بچسبد به کسی
می شود مرد، ولیکن ز تو دل کند، که نیست
حسین حیدری"رهگذر"
- ۲۵.۱k
- ۲۸ دی ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط