پارت⁸ [خون آشام جذاب من]
پارت⁸ [خونآشام جذاب من]
جونگ کوک:آه...باشه
(اجوما رفت)
ویو ا.ت
پس اینجا من تنها نیستم....اجوما رفت بیرون ولی در و باز گذاشت....سریع بلند شدمو لنگون لنگون رفتم بیرون ....کسی نبود برای همین رفتم و از پله ها رفتم پایین....اجوما رو دنبال کردم که رسیدم به آشپزخونه
اجوما:تو اینجا چیکار میکنی؟....وای مگه درو قلف نکردم؟
ا.ت:چیه مگه بعدشم درو قلف نکردی وگرنه نمی تونستم بیام بیرون
اجوما:اگه ارباب ببینه تنبیه میشی پس برگرد به همون اتاقی که بودی
ا.ت:چی؟....خب من فقط گشنمه و اومدم یه چیزی بخورم
اجوما:وای خدا....حالا سریع برگرد به اتاقت
ا.ت:من دیگه اونجا نمی رم....همه چیزیش سیاهه از رنگش بدم میاد
اجوما:باید با رنگش کنار بیای....حالا این سیبی که بدون اجازه برداشتیو داری میخوری سریع نوش جان کن و برو
ویو ا.ت
سیبم تموم نشد که برگشتم و جونگ کوک و دیدم....خشک شدمو سیب از دستم افتاد جلو پاش
جونگ کوک:خوشمزس مگه نه؟*نیشخند*
ا.ت:ارباب من
جونگ کوک :خفه....مگه بهت نگفتم درو قلف کن
اجوما:ببخشید ارباب یا...یادم رف
جونگ کوک:یه درسی بهت می دم که دیگه یادت نره....برو تو اتاق
اجوما:هق ببخشید ارباب هق
ویو ا.ت
خیالم راحت شد که با من کاری نداره...که یه دفه یی با غرش گفت
جونگ کوک:بعد از این حساب تویم میرسم
ویو ا.ت
آب دهنمو قورت دادمو نگامو ازش دزدیدم....اجوما رو برد تو اتاق که صدای جیغ اجوما بلند شد ....ترسیدم می خواستم برم در و باز کنم ولی نه باز نکردم چون می ترسیدم..
رفتم عقب رو صندلی نشستم و خوابم برد...
(نیم ساعت بعد)
ویو ا.ت
خوابم برده بود که با صدای باز شدن در از خواب پریدم....دیدم اجوما بیحالو خونی داره میاد بیرون...سریع رفتم پیشش و گفتم
ا.ت:اجوما چی شده؟....چرا خونی یی؟
اجوما:......
جونگ کوک:خب بنظرت با تو چیکار کنم ....اگه بلایی که به سر اجوما آوردم به سر تویم بیارم که از درد میمیری....پس با چند تا شلاقو میله داغ تمومش میکنم
ا.ت:ارباب ببخشید من....من...فقط از ...از اتاق اپدم بیرون
جونگ کوک:حالا می فهمی که بدون اجازه من حتی نباید نفس بکشی
ویو ات
اومد طرفمون بغلم کرد و برد تو اتاق ....دستمو به میله یی که به دیوار بود بست...فاصلش تا زمین طوری بود که باید وای میستادم
جونگ کوک:بنظرت برا تنبیه کارای دیگه یی نکنیم؟....هوم
ا.ت:ارباب منکه گفتم ببخشید...لطفا دستمو باز کن کم کم دارم میترسم
جونگ کوک:که اینطور
ویو ا.ت
دستمو باز کرد و بغلم کرد و گذاشت رو میز...درازم کرد ....
پارت بعد اصمات
شرط:
لایک: ۱۵
کامنت: ۲٠
جونگ کوک:آه...باشه
(اجوما رفت)
ویو ا.ت
پس اینجا من تنها نیستم....اجوما رفت بیرون ولی در و باز گذاشت....سریع بلند شدمو لنگون لنگون رفتم بیرون ....کسی نبود برای همین رفتم و از پله ها رفتم پایین....اجوما رو دنبال کردم که رسیدم به آشپزخونه
اجوما:تو اینجا چیکار میکنی؟....وای مگه درو قلف نکردم؟
ا.ت:چیه مگه بعدشم درو قلف نکردی وگرنه نمی تونستم بیام بیرون
اجوما:اگه ارباب ببینه تنبیه میشی پس برگرد به همون اتاقی که بودی
ا.ت:چی؟....خب من فقط گشنمه و اومدم یه چیزی بخورم
اجوما:وای خدا....حالا سریع برگرد به اتاقت
ا.ت:من دیگه اونجا نمی رم....همه چیزیش سیاهه از رنگش بدم میاد
اجوما:باید با رنگش کنار بیای....حالا این سیبی که بدون اجازه برداشتیو داری میخوری سریع نوش جان کن و برو
ویو ا.ت
سیبم تموم نشد که برگشتم و جونگ کوک و دیدم....خشک شدمو سیب از دستم افتاد جلو پاش
جونگ کوک:خوشمزس مگه نه؟*نیشخند*
ا.ت:ارباب من
جونگ کوک :خفه....مگه بهت نگفتم درو قلف کن
اجوما:ببخشید ارباب یا...یادم رف
جونگ کوک:یه درسی بهت می دم که دیگه یادت نره....برو تو اتاق
اجوما:هق ببخشید ارباب هق
ویو ا.ت
خیالم راحت شد که با من کاری نداره...که یه دفه یی با غرش گفت
جونگ کوک:بعد از این حساب تویم میرسم
ویو ا.ت
آب دهنمو قورت دادمو نگامو ازش دزدیدم....اجوما رو برد تو اتاق که صدای جیغ اجوما بلند شد ....ترسیدم می خواستم برم در و باز کنم ولی نه باز نکردم چون می ترسیدم..
رفتم عقب رو صندلی نشستم و خوابم برد...
(نیم ساعت بعد)
ویو ا.ت
خوابم برده بود که با صدای باز شدن در از خواب پریدم....دیدم اجوما بیحالو خونی داره میاد بیرون...سریع رفتم پیشش و گفتم
ا.ت:اجوما چی شده؟....چرا خونی یی؟
اجوما:......
جونگ کوک:خب بنظرت با تو چیکار کنم ....اگه بلایی که به سر اجوما آوردم به سر تویم بیارم که از درد میمیری....پس با چند تا شلاقو میله داغ تمومش میکنم
ا.ت:ارباب ببخشید من....من...فقط از ...از اتاق اپدم بیرون
جونگ کوک:حالا می فهمی که بدون اجازه من حتی نباید نفس بکشی
ویو ات
اومد طرفمون بغلم کرد و برد تو اتاق ....دستمو به میله یی که به دیوار بود بست...فاصلش تا زمین طوری بود که باید وای میستادم
جونگ کوک:بنظرت برا تنبیه کارای دیگه یی نکنیم؟....هوم
ا.ت:ارباب منکه گفتم ببخشید...لطفا دستمو باز کن کم کم دارم میترسم
جونگ کوک:که اینطور
ویو ا.ت
دستمو باز کرد و بغلم کرد و گذاشت رو میز...درازم کرد ....
پارت بعد اصمات
شرط:
لایک: ۱۵
کامنت: ۲٠
۲۲.۰k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.