پارت ⁶ [خوناشام جذاب من]
پارت ⁶ [خوناشام جذاب من]
ا. ت: خوا... خواهش هق... می کنم هق بزار برم
کوک: قبلا گفتم به خونت نیاز دارم... راستی اسمت چیه
ا. ت:
کوک: گفتم اسمت چیه(داد)
ویو ا. ت
با دادش که البته بیشتر مثل نعره بود به خودم اودم و گفتم
ا. ت: ا. ت.... اسمم ا. ته
کوک: چند سالته
ا. ت:.... اه خواهش می کنم بزار برم
کوک: این جوتب سوال من نبود... در ضمن اینو بدون بدم می یاد کسی جواب سوالمو نده.... فهمیدی؟
ا. ت: اره.... اره ولی فهمیدم
ویو ا. ت
پام درد گرفته بود برای همین اروم نشستم
کوک: کی گفت بشینی؟
ا. ت: ولی... ولی پام درد می کنه
کوک: خب اینکه چیز مهمی نیس قراره در دای بدتری بکشی
ویو ا. ت
با حرفش رنگم پرید و بدنم سرد تر شد دستام از شدت ترس می لرزید خیلی ازش بدم میومد
ا. ت:خواهش می کنم بزار برم... خب.... خب اگه به..... به خون نیاز داری میتونی خون حیو نا رو بخوری
کوک: ولی من خونه ترو دوس دارم... خون تو خوشمزه تره
ویو ا. ت
اینو گفت و حتی یه چشمکم نزدم که دو تا دندون نیشه شو تو گردنم فرو کرد
ا. ت: جیغغغغغغغغغغغغ
کوک: گفتم دوس ندارم کسی دم گوشم جیغ جیغ کنه
وی ا. ت
چشامو بستم و لبمو گاز گرفتم که صدام در نیاد و عتفاقی که داره برام میوفته رو زودتر هضم کنم... از گردنم داش خون میو مد... اون خوناشام وحشی زبونشو کشید و خونا رو داش لیس میزد... بیهال افتادم رو زمین.... با خودم گفتم که دیگه داری میمیری ولی خوشحالم بودم چون از دست این خوناشام وحشی خلاص
میشدم ولی نه... من هنوز براب مردن اماده نبودم
کوک: عاح.... خیلی خوشمزه ای
ا. ت: ولی... اگه.... اگه تو همین جوری از... خون من... اس.... استفاده کنی.. من... من... میمیرم
ویو ا. ت
پامو فشار داد که بهم بفهمونه بدون لکنت حرف بزنم
ا. ت: اییی ولم کن ... خواهش... خواهش میکنم بزار برم هق هق
کوک: ساکت باش و گرنه بد می بینی... بدو بهتره به اینجا عادت کنی
ا. ت: اگه بزاری برم... برات... برات غذا می یارم
کوک: گفتم تو همینجا میمونی
ا. ت: خوا... خواهش هق... می کنم هق بزار برم
کوک: قبلا گفتم به خونت نیاز دارم... راستی اسمت چیه
ا. ت:
کوک: گفتم اسمت چیه(داد)
ویو ا. ت
با دادش که البته بیشتر مثل نعره بود به خودم اودم و گفتم
ا. ت: ا. ت.... اسمم ا. ته
کوک: چند سالته
ا. ت:.... اه خواهش می کنم بزار برم
کوک: این جوتب سوال من نبود... در ضمن اینو بدون بدم می یاد کسی جواب سوالمو نده.... فهمیدی؟
ا. ت: اره.... اره ولی فهمیدم
ویو ا. ت
پام درد گرفته بود برای همین اروم نشستم
کوک: کی گفت بشینی؟
ا. ت: ولی... ولی پام درد می کنه
کوک: خب اینکه چیز مهمی نیس قراره در دای بدتری بکشی
ویو ا. ت
با حرفش رنگم پرید و بدنم سرد تر شد دستام از شدت ترس می لرزید خیلی ازش بدم میومد
ا. ت:خواهش می کنم بزار برم... خب.... خب اگه به..... به خون نیاز داری میتونی خون حیو نا رو بخوری
کوک: ولی من خونه ترو دوس دارم... خون تو خوشمزه تره
ویو ا. ت
اینو گفت و حتی یه چشمکم نزدم که دو تا دندون نیشه شو تو گردنم فرو کرد
ا. ت: جیغغغغغغغغغغغغ
کوک: گفتم دوس ندارم کسی دم گوشم جیغ جیغ کنه
وی ا. ت
چشامو بستم و لبمو گاز گرفتم که صدام در نیاد و عتفاقی که داره برام میوفته رو زودتر هضم کنم... از گردنم داش خون میو مد... اون خوناشام وحشی زبونشو کشید و خونا رو داش لیس میزد... بیهال افتادم رو زمین.... با خودم گفتم که دیگه داری میمیری ولی خوشحالم بودم چون از دست این خوناشام وحشی خلاص
میشدم ولی نه... من هنوز براب مردن اماده نبودم
کوک: عاح.... خیلی خوشمزه ای
ا. ت: ولی... اگه.... اگه تو همین جوری از... خون من... اس.... استفاده کنی.. من... من... میمیرم
ویو ا. ت
پامو فشار داد که بهم بفهمونه بدون لکنت حرف بزنم
ا. ت: اییی ولم کن ... خواهش... خواهش میکنم بزار برم هق هق
کوک: ساکت باش و گرنه بد می بینی... بدو بهتره به اینجا عادت کنی
ا. ت: اگه بزاری برم... برات... برات غذا می یارم
کوک: گفتم تو همینجا میمونی
۲۶.۸k
۱۱ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.