سحر ششم

سحر ششم
چه لحضه های قشنگی؛ دوباره اشک و دعا
زمان توبه ما و دوباره ماه خدا

برای پاک شدن آمدم به درگه تو
تویی که سفره گشودی برای خیل گدا

مرا محبت "حیدر" به سفرهٔ تو رساند
و سجده های پدر ، مادرم که نذر شما

رسیده روز ششم اهل روضه بسم الله
دخیل نام علی شیرخوار کرب و بلا

تمام تشنگی ما فدای طفل رباب
که تشنه بود و سه شعبه رسید بی پروا

کنار ماه عطش٬ ماه صبر و استغفار
دوباره زنده شده داغ ظهر عاشورا

غرور ِ مشک شکست و کنار علقمه ریخت
علَم به گریه نشست از شهادت ِ سقا

کنار سفرهٔ افطار و گریه بر این داغ
که جان سپرده چرا تشنه٬ زادهٔ زهرا(س)؟!

امیدوارم و خواندم پس از دعای سحر
فقط دعای فرج را به عشق آل عبا(ع)

خدا کند که بیاید همین؛ همین جمعه
به حق حضرت سلطانِمان؛ امام ِ رضا(ع)!
دیدگاه ها (۵)

من ماهی ام..امابه سرم شور نهنگ استاین برکه ی بی حوصله اندازه...

بگشای درکه حوصله ی انتظار نیست#حسین_منزوی #منزوی#عاشقانه_های...

در دست گلی دارم ، این بار که می آیمکان را به تو بسپارم ، این...

یادمان باشدکهزانو زدن در مقابل خدارکوع وسجود تنها نیستزانو ز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط