مانند فقیری در کوچه پس کوچه های دلم راه می رفتم که ناگهان
مانند فقیری در کوچه پس کوچه های دلم راه می رفتم که ناگهان بوی عشق به مشامم رسیدم، راه را که ادامه دادم به کوچه قلبم رسیدم، در میان این کوچه خانه ای بود که بوی عشقش همه جا را پر کرده بود، در خانه را زدم و خدا در را باز کرد. از آن موقع به بعد من دیگر در عاشقی و عشق ورزیدن مسکین نبودم چون خدایم مرا از هرگونه عشقی که میخواستم تامین میکرد. من می توانستم عشق را به رایگان دریافت کنم اما برای عشق ورزیدن و عشق دیدن در خانه های اشتباهی را میزدم. اگر همان اول به دلم و بعد کوچه قلبم می رفتم خدا را می دیدم و بعد از آن به هر عشق دیگری بی نیاز می شدم. خدای من تو اینگونه مرا نجات دادی، اینگونه فقیری مسکین را به ثروتمندی دارا تبدیل نمودی، هزاران بار شکر و ثنایت که تو بهترین و بی بدیل ترین کسی هستی که در زندگی خویش او را یافته ام.
۴.۴k
۳۰ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.