پارت بیست و چهار

★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
تکیشو از دیوار گرفت
-کارت عالی بود سرهنگ
پلیس تعضیمی کرد
+قربان پول ما چی میشه
-بهت میدم
پلیس لبخندی زد
+بیون فهمیده بود دخترش کجاست
-متاسفانه دیر فهمید
-الان دیگه میتونید باهاش همکاری کنید
-میرید خونه مارکو بررسی میکنید وقتی دخترشو پیدا نکردید به خاطر دروغ به پلیس و تهمت زدن بازداشتش کنید
+چشم قربان
★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
با بیرون رفتن چانیول از ماشین سمت سوبیک چرخید
-واقعا فکر میکنی مهربونم؟
+اره هستی^^
-حرفای چانیولو باور کردی
+نه
-چی؟
+همه ی حرفاش دروغ بود
+حتی اگه به حرفش گوش کنم منو میزنه
+از اینکه بهش گفتم یول عصبانی شد
-تو از کجا میدونی
+از بابام یاد گرفتم
-این حرفایی که گفتی به چانیول نگو
اخطار داد و روشو از سوبیک برگردوند
★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†
دوباره سوار ماشین شد
-برو
روبه مارک گفت
با راه افتادن ماشین نگاهی به سوبیک انداخت
-سو ما دوستیم دیگه؟
+اهوم
سوبیک بدون نگا کردن به چانیول گفت
-خب دوستا باهم بازی میکنن
+چه بازی؟
-عمم من ازت سوال میپرسم تو جواب بده
+باشه
-تو اتاق بابات پوشه ابی دیدی؟
+نه
-مطمئنی؟
+اهوم ندیدم یول باور کن
-باشه باور میکنم
+یول
★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†★†