تکپارتی (سویی قویه!)
از در وارد شد و با خستگی به سمت آشپز خونه رفت و ا/ت رو درحال آشپزی کردن دید هر چند خسته بود ...
ولی با لبخند به سمتش رفت ...
جونگ کوک : سلامممم
ا/ت به سمتش برگشت : سلام جونگ کوکی خسته نباشی !
جونگ کوک : کیوت هنوز نیومده ؟؟
ا/ت : نه امروز یکم دیر کرده ولی فکر کنم الان برسه...
جونگ کوک : چه بوی خوبی ! ....... گشنم شد.
ا/ت : وایسا سویی بیاد بعد !
جونگ کوک : اوکی من برم لباسمو عوض کنم .
جونگ کوک میخواست دستگیره در رو بکشه صدای باز شدن قفل در اومد
سرشو برگردوند و با چهره ی خیس از اشکه سویی ... مواجه شد !
جونگ کوک : سویی چی شده؟؟
سویی : آپاااا
به سمتش دوید .
جونگ کوک : دخترم چیشده؟؟
سویی : اونا تو کلاس مسخ//رم کردم گفتن تو لیاقت نمره ی خوب رو ندارم و فقط بخاطر اینکه تو بابامی نمره های خوبی میگیرم ! (گریه)
ا/ت دستای سویی رو گرفت و جلوش زانو زد .
ا/ت : تو که این حرف هارو باور نکردی؟
با بغضی که داشت به مامانش نگاه کرد ...
جونگ کوک : نگو که کیوت من بخاطر این حرف ها گریه کرده !
سویی : آپااااا من دیگه بچه نیستم ۸ سالمه من رو کیوت صدا نکنین .
جونگ کوک و ا/ت زدن زیر خنده
جونگ کوک موهای سویی رو بهم ریخت و گفت : به حرفای اونا اهمیت نده دوست داریم پس بقیه مهم نیستن ... و بعد اشک رو گونه ی سویی رو پاک کرد و ادامه حالا هم برو خودتومرتب که شب میریم شهر بازی
سویی : هوراااااااا
★پایان★
#بیتیاس #بی_تی_اس #نامجون #جین #یونگی #جی_هوپ #جیمین #تهیونگ #جونگ_کوک #جی_کی #ار_ام #شوگا #هوپ #جانگ_هوسوک #ته_ته #فیکشن #فیک #سوک_جین #موچی #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #کیم_نامجون #جئون_جونگ_کوک #مین_یونگی #کیوت #دارک
ولی با لبخند به سمتش رفت ...
جونگ کوک : سلامممم
ا/ت به سمتش برگشت : سلام جونگ کوکی خسته نباشی !
جونگ کوک : کیوت هنوز نیومده ؟؟
ا/ت : نه امروز یکم دیر کرده ولی فکر کنم الان برسه...
جونگ کوک : چه بوی خوبی ! ....... گشنم شد.
ا/ت : وایسا سویی بیاد بعد !
جونگ کوک : اوکی من برم لباسمو عوض کنم .
جونگ کوک میخواست دستگیره در رو بکشه صدای باز شدن قفل در اومد
سرشو برگردوند و با چهره ی خیس از اشکه سویی ... مواجه شد !
جونگ کوک : سویی چی شده؟؟
سویی : آپاااا
به سمتش دوید .
جونگ کوک : دخترم چیشده؟؟
سویی : اونا تو کلاس مسخ//رم کردم گفتن تو لیاقت نمره ی خوب رو ندارم و فقط بخاطر اینکه تو بابامی نمره های خوبی میگیرم ! (گریه)
ا/ت دستای سویی رو گرفت و جلوش زانو زد .
ا/ت : تو که این حرف هارو باور نکردی؟
با بغضی که داشت به مامانش نگاه کرد ...
جونگ کوک : نگو که کیوت من بخاطر این حرف ها گریه کرده !
سویی : آپااااا من دیگه بچه نیستم ۸ سالمه من رو کیوت صدا نکنین .
جونگ کوک و ا/ت زدن زیر خنده
جونگ کوک موهای سویی رو بهم ریخت و گفت : به حرفای اونا اهمیت نده دوست داریم پس بقیه مهم نیستن ... و بعد اشک رو گونه ی سویی رو پاک کرد و ادامه حالا هم برو خودتومرتب که شب میریم شهر بازی
سویی : هوراااااااا
★پایان★
#بیتیاس #بی_تی_اس #نامجون #جین #یونگی #جی_هوپ #جیمین #تهیونگ #جونگ_کوک #جی_کی #ار_ام #شوگا #هوپ #جانگ_هوسوک #ته_ته #فیکشن #فیک #سوک_جین #موچی #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #کیم_نامجون #جئون_جونگ_کوک #مین_یونگی #کیوت #دارک
۲۰.۵k
۲۲ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.