صبحمیخنددوباغازنفسگرمبهار

#‌صبح_می_خندد_و_باغ_از_نفس_گرم_بهار
می گشاید مژه و میشکند مستی خواب

آسمان تافته در برکه و زین تابش گرم
آتش انگیخته در سینه افسرده آب...
دیدگاه ها (۰)

#من‌خودم‌را‌پوشیدم‌فصل‌نبوددر لباس بی‌فصلمن ترا سرتاسر نبودم...

#جز_جانب_دل_به_دل_نیاییمیك لحظه برون دل نپاییمماننده نای سرب...

#در‌این‌سراچۀ‌غم‌گوشۀ‌فراغی‌نیستبه هیچ گوشۀ این شهر کوچه‌باغ...

#از‌دورے‌ات‌مجنونم‌اے‌دیوانه‌باور‌ڪنبشڪن سڪوتت را بزن حرفے ل...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط