پارت۱۳☘تناسخ به عنوان خواهر نقش اصلی
پارت۱۳☘تناسخ به عنوان خواهر نقش اصلی
..
نگاه کردم. مردی با مو های مشکی و لباسی شبه به لباس پزشک ها به طرفمون می اومد. مرد گفت: کجا بودی الیس چان؟ همه جا دنبالت گشتم.
الیس خندید و گفت: می خواستم گریه رینتارو ببینم.
رینتارو؟ پس این مرد موری اوگامی هست. ریس مافیا بندر
موری گفت: خیلی بدجنسی الیس چان، اما چون خیلی نازی می بخشمت.
موری به من نگاه کرد گفت: تو کی هستی؟
خواستم جواب بدم که الیس بغلم کرد و گفت: اسمش لیرا هست دوست جدیدم.
موری با لبخند گفت: که اینطور، از آشنایت خوشبختم لیرا چان.
لبخند زدم گفتم: منم همینطور.
موری گفت: دیگه باید بریم الیس چان.
الیس گفت: اما میخوام با لیرا بازی کنم.
موری لبخند زد که بنظرم خیلی ترسناک بود و گفت: پس چطوره لیرا چان هم باهامون بیاد؟
ترسیدم و گفتم: نه، خواهرم گفته نباید با غریبه هایی جایی برم.
الیس گفت: اما ما با هم دوستیم. غریبه نیستم درسته؟
نمیتونم چیزی بگم. گفتم: بزارید از خواهرم اجازه بگیرم.
رفتم پیش فریا و گفتم خواهر، میشه برم خونه دوستم؟
فریا گفت: کدوم دوستت؟
به الیس اشاره کردم و گفتم: اون اسمش الیس هست، میشه؟
عمرا قبول کنه. فریا گفت:البته
چی چطور انقدر زود قبول کرد که خواهر کوچیکش بره خونه یه غریبه؟
فریا گفت: بنظر ادم های خوبی میان. می تونی بری. هر وقت خواستی بیام دنبالت با تلفنشون بهم زنگ بزن.
لبخندی زدم و گفتم: م..ممنونم خواهر.
رفتم پیش الیس گفتم: اجازه داد.
الیس خوشحال شد و دستم رو گرفت و گفت: پس بیا بریم.
_
.✿♡
.....✿♤
.....✿♡...................✿♡...✿♡
..........✿♡..........✿♡............✿♡
..............✿♡..✿♡...................✿
.................✿♡.......................✿
................✿♡..✿♡..............✿♡
..............✿♡.........✿♡....✿♡
.............✿♤
...........✿♡
..........✿♤
.........✿♡
.........✿♤
..........✿♡
..............✿♤
...................✿♡
.........................✿♤
..............................✿♡
.................................✿♤
.................................✿♡
..............................✿♤
.........................✿♡
..................✿♤
.............✿♡
........✿♤
.....✿♡
...✿♤
..
نگاه کردم. مردی با مو های مشکی و لباسی شبه به لباس پزشک ها به طرفمون می اومد. مرد گفت: کجا بودی الیس چان؟ همه جا دنبالت گشتم.
الیس خندید و گفت: می خواستم گریه رینتارو ببینم.
رینتارو؟ پس این مرد موری اوگامی هست. ریس مافیا بندر
موری گفت: خیلی بدجنسی الیس چان، اما چون خیلی نازی می بخشمت.
موری به من نگاه کرد گفت: تو کی هستی؟
خواستم جواب بدم که الیس بغلم کرد و گفت: اسمش لیرا هست دوست جدیدم.
موری با لبخند گفت: که اینطور، از آشنایت خوشبختم لیرا چان.
لبخند زدم گفتم: منم همینطور.
موری گفت: دیگه باید بریم الیس چان.
الیس گفت: اما میخوام با لیرا بازی کنم.
موری لبخند زد که بنظرم خیلی ترسناک بود و گفت: پس چطوره لیرا چان هم باهامون بیاد؟
ترسیدم و گفتم: نه، خواهرم گفته نباید با غریبه هایی جایی برم.
الیس گفت: اما ما با هم دوستیم. غریبه نیستم درسته؟
نمیتونم چیزی بگم. گفتم: بزارید از خواهرم اجازه بگیرم.
رفتم پیش فریا و گفتم خواهر، میشه برم خونه دوستم؟
فریا گفت: کدوم دوستت؟
به الیس اشاره کردم و گفتم: اون اسمش الیس هست، میشه؟
عمرا قبول کنه. فریا گفت:البته
چی چطور انقدر زود قبول کرد که خواهر کوچیکش بره خونه یه غریبه؟
فریا گفت: بنظر ادم های خوبی میان. می تونی بری. هر وقت خواستی بیام دنبالت با تلفنشون بهم زنگ بزن.
لبخندی زدم و گفتم: م..ممنونم خواهر.
رفتم پیش الیس گفتم: اجازه داد.
الیس خوشحال شد و دستم رو گرفت و گفت: پس بیا بریم.
_
.✿♡
.....✿♤
.....✿♡...................✿♡...✿♡
..........✿♡..........✿♡............✿♡
..............✿♡..✿♡...................✿
.................✿♡.......................✿
................✿♡..✿♡..............✿♡
..............✿♡.........✿♡....✿♡
.............✿♤
...........✿♡
..........✿♤
.........✿♡
.........✿♤
..........✿♡
..............✿♤
...................✿♡
.........................✿♤
..............................✿♡
.................................✿♤
.................................✿♡
..............................✿♤
.........................✿♡
..................✿♤
.............✿♡
........✿♤
.....✿♡
...✿♤
۳.۵k
۰۸ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.