فیکیونگی

فیک‌یونگی
فصل۲
P.۱۰
ات ـ اسکل..
کوک ـ با منی؟
ات ـ ن با عمم..
فیلیکس ـ ات یونا بهوش اومد..
ات ـ عه اوکی..خب پسرا..شما اینجارو بگردین تا من بیام
(رفت زیرزمین جایی ک یونا بود)
ات ـ عوو سلام خوبی؟*خنده*
یونا ـ ات..تروخدا هقق منو ببخشش
ات ـ تو نمیدونی من اونموقع چی کشیدم..از دردام خبری نداشتی..بخاطر اینکه تو ب کسی چیزی از مریضیم بگی..ساکت موندم..تحمل کردم ولی دیگه بسه..دیگه نمیتونم تحمل کنم
دلیل زنده بودن من یکی تو،یکی داداشمو تهیونگ بودین..ولی ناامیدم کردی..حالا نوبت توعه ک درد بگشی و حال ۳سال پیشمو درک کنی..
یونا ـ هقق اتتت بخدا..بخدا کارام از قصد نبوودد*گریه*م..جبورم کردننن
ات ـ هه مجبور؟واقعا..چ..چیی کی مجبورت کرد؟
یونا ـ اگه بگم..هقق هم تو و هم من میمیریممم هقق*گریه،داد*
ات ـ یلحظه آروم باش..کی جرات میکنه بیاد منو بکشه؟هیشکی نمیتونه بگو کی بوده؟
یونا ـ هقق دا..داداشمم
ات ـ چـ..ـی..جیهوپ؟
یونا ـ ا..ره
ات ـ چرا برای چی؟
یونا ـ بهت هق حسودی میکرد..
ـــــــ
حیمایت؟
دیدگاه ها (۲)

من دیگه نیمیکشمممممممممکتاپحلمخگخفنهفخ۵قخ۶ف۸پهمحفمخقن۶ق

فیک‌یونگیفصل۲P.۱۱ات ـ چرا؟مگه چیکا کردم؟ یونا ـ هقق نمیدوننم...

فیک‌یونگیفصل۲P.۹ات ـ بعدشم..توی خونه ی مجردیم نمیریمتهیونگ ـ...

سناریووقتی میگی میَو😂(ب عنوان دوس پسرت) ــــ‌ه‌ـــ~ــ‌ه‌ـــن...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط