فیک یونگی
فیکیونگی
فصل۲
P.۱۱
ات ـ چرا؟مگه چیکا کردم؟
یونا ـ هقق نمیدوننمم فقد میدونم حسودی میکردد هقق
ات ـ خودت چی؟
یونا ـ مگه هق مرض دارم دوستی چن سالمو خراب کنم هقق
ات ـ هوففف فیلیکسسسس*داد*
فیلیکس ـ چیه..
ات ـ یونارو ببر بالا..هرچی خاست بهش بده اوکی
فیلیکس ـ هرچی؟
ات ـ منحرف..
تهیونگ ـ ات چیشده؟
ات ـ میام تعریف میکنم..
یونا ـ هقق تیهونگگگ سلاامم*گریه و خنده قاطی😂*
تهیونگ ـ بسملا..سلام*خنده*(اروم در گوش ات) این چشه؟
یونا ـ یااااا شنیدم
تهیونگ ـ گفتم بشنوی*زبون درازی*
ات ـ خفهشین..
یونا ـ....
تهیونگ ـ.....
فیلیکس ـ اهم..خانم بریم؟
ات ـ یونارو رسمی صدا نکن اوکی؟
فیلیکس ـ باشه
*فیلیکس یونارو برد اتاق*(منحرفم خودتی😂)
تهیونگ ـ نمیخای بگی چیشد؟
ات ـ (همه چیو تعریف کرد)
کوک ـ واقعا..من میگم یچیزی درست نیس..
تهیونگ ـ الان دوباره خطری شده اینجا؟
ات ـ من هنو کمی ب یونا شک دارم..میتونیم یکاری کنیم..
کوک ـ چیکار؟
ات ـ یونارو بفرستیم پیش جیهوپ..اگرم جیهوپ پرسید چیشد یونا بگه ک من مثلن هنو تو کماعم..
تهیونگ ـ اگه اومد دیدنت؟
ات ـ اونو دیگه نمیدونم
کوک ـ خسته نباشی
ات ـ خب..میتونم غیبشم
کوک ـ مگه روحی؟
ات ـ نه منظورم اینه ی مدتی اصن از خونه بیرون نرم..
تهیونگ ـ خب اگه ردیابیـ...
ات ـ نه فکر اونجاشم کردم..
یوناویو
داشتم حرفاشونو میشنیدم..واقعا ات بهم اعتماد نداره؟
من چقد پست بودم ک بخاطر تهیونگ همچین کاری کردم..تازه دروغم گفتم
باید برمو واقعیتو بگم..اگه ات باورم نکنه؟ولی من الان نگم پس کی بگم..
یوناـ ات..میشه ی لحظه بیای..
ات ـ هوم چیشده؟مشکلی پیش اومده؟
یوناـ نه..فقد میگم میشه درکم کنی؟
ات ـ اره..میشه بگی نگران شدم
یونا ـ ات..من معذرت میخام..داداشم کاری نکرده..من..من فقد تهیونگو دوس داشتم اون کاروکردم..ولی الان پشیمونم*گریه*
اتویو
کمی ناراحت شدم ولی درکشم میکنم
ات ـ اشکال نداره..*بغلش کرد*
ـــــــــــــــــ
حیمایت؟
راستی ی سناریو بودش اونو الان میرم بنویسم
ببخشین بابت بد قولیم..
فصل۲
P.۱۱
ات ـ چرا؟مگه چیکا کردم؟
یونا ـ هقق نمیدوننمم فقد میدونم حسودی میکردد هقق
ات ـ خودت چی؟
یونا ـ مگه هق مرض دارم دوستی چن سالمو خراب کنم هقق
ات ـ هوففف فیلیکسسسس*داد*
فیلیکس ـ چیه..
ات ـ یونارو ببر بالا..هرچی خاست بهش بده اوکی
فیلیکس ـ هرچی؟
ات ـ منحرف..
تهیونگ ـ ات چیشده؟
ات ـ میام تعریف میکنم..
یونا ـ هقق تیهونگگگ سلاامم*گریه و خنده قاطی😂*
تهیونگ ـ بسملا..سلام*خنده*(اروم در گوش ات) این چشه؟
یونا ـ یااااا شنیدم
تهیونگ ـ گفتم بشنوی*زبون درازی*
ات ـ خفهشین..
یونا ـ....
تهیونگ ـ.....
فیلیکس ـ اهم..خانم بریم؟
ات ـ یونارو رسمی صدا نکن اوکی؟
فیلیکس ـ باشه
*فیلیکس یونارو برد اتاق*(منحرفم خودتی😂)
تهیونگ ـ نمیخای بگی چیشد؟
ات ـ (همه چیو تعریف کرد)
کوک ـ واقعا..من میگم یچیزی درست نیس..
تهیونگ ـ الان دوباره خطری شده اینجا؟
ات ـ من هنو کمی ب یونا شک دارم..میتونیم یکاری کنیم..
کوک ـ چیکار؟
ات ـ یونارو بفرستیم پیش جیهوپ..اگرم جیهوپ پرسید چیشد یونا بگه ک من مثلن هنو تو کماعم..
تهیونگ ـ اگه اومد دیدنت؟
ات ـ اونو دیگه نمیدونم
کوک ـ خسته نباشی
ات ـ خب..میتونم غیبشم
کوک ـ مگه روحی؟
ات ـ نه منظورم اینه ی مدتی اصن از خونه بیرون نرم..
تهیونگ ـ خب اگه ردیابیـ...
ات ـ نه فکر اونجاشم کردم..
یوناویو
داشتم حرفاشونو میشنیدم..واقعا ات بهم اعتماد نداره؟
من چقد پست بودم ک بخاطر تهیونگ همچین کاری کردم..تازه دروغم گفتم
باید برمو واقعیتو بگم..اگه ات باورم نکنه؟ولی من الان نگم پس کی بگم..
یوناـ ات..میشه ی لحظه بیای..
ات ـ هوم چیشده؟مشکلی پیش اومده؟
یوناـ نه..فقد میگم میشه درکم کنی؟
ات ـ اره..میشه بگی نگران شدم
یونا ـ ات..من معذرت میخام..داداشم کاری نکرده..من..من فقد تهیونگو دوس داشتم اون کاروکردم..ولی الان پشیمونم*گریه*
اتویو
کمی ناراحت شدم ولی درکشم میکنم
ات ـ اشکال نداره..*بغلش کرد*
ـــــــــــــــــ
حیمایت؟
راستی ی سناریو بودش اونو الان میرم بنویسم
ببخشین بابت بد قولیم..
۱۸.۹k
۰۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.