فرشته ی نجات من »
فرشته ی نجات من »
پارت ۳
رفتیم و روی یکی از صندلی ها نشستیم .
ا.ت : خب میشنوم ؟
جونگ کوک : خب، راستش به جز این دنیا پیش انسان ها یک موجودات دیگری هم زندگی میکنن مثل :
روباه ها
خون آشام ها
گرگینه ها
فرشته ها
این ها ......
ا.ت : تو کدومشونی ؟ فرشته ای ؟
جونگ کوک : عهه وسط داستان نپر بچه .
*گلوش رو صاف میکنه *
خب داشتم میگفتم .
هر کدوم از این ها قدرت های خواصی دارن که حال ندارم، توضیح بدم ولی تو باید این رو بدونی که خیلی از این موجودات خوب و بد دارن و میتونن توی دنیا ی انسان ها هم بیان و هر غلطی که میخوان بکنن، و برن.
تغریبا کل داستان اینه که اگر چیزی جا انداختم میگم بعدا .
ا.ت : خب تو این راز ها رو میگه برات بد نمیشه ؟
جونگ کوک یهویی ترسید و چشمامش درشت شد .
جونگ کوک : وای . وای ، من چه گوهی خوردمممم.
ا.ت : چیشده میمیری ؟ *با نگرانی *
جونگ کوک : نه ، ولی . هر موجود میتونه این راز ها رو به یک آدم بگه فقط ولی یه شرطی داره .
ا.ت : چه شرطی ؟ *با ترس *
جونگ کوک : اینکه اون ادم بیاد و دیگر توی دنیای این اهریمن ها زندگی کنه . تو مشکلی نداری ؟
ا.ت : امممم چرا . اره ؟ نمی دونم . اخه . اخه من اینجا باهام بد رفتاری میشه ولی اگه بیام اونجا نمیدونم شاید یه جورایی برام بهتر از اینجا بشه .
ولی دلتنگی چی ؟
جونگ کوک : درکت میکنم . برای دلتنگی هم میتونی بیای و به این دنیا سر بزنی ولی در اخر باید برگردی .
ا.ت : خب من از کی باید بیام ؟ اصلا میتونم بهت اعتماد کنم ؟
جونگ کوک : ۱-تو از الان میای .۲_شما رو نمی دونم ولی تو داهات ما معمولا به کسایی که از مرگ نجاتشون میدن اعتماد میکنن :/
ا.ت با قیافه ی اینجوری ، 👈😐 :خب حالا بیا بریم سریع تر .
جونگ کوک یه نگاه به سر تا پام انداخت و گفت :
جونگ کوک : با این وضعیت ؟
اوه شت . اصلا یادم نبود که روپوش مدرسه تنمه .
( یونیفرم مدرسه ی ا.ت اسلاید ۲)
خب من سریع میرم و یه مشت لباس بر میدارم و میام .
من و جونگ کوک تا خونه رفتیم بعد من ازش پرسیدم .
ا.ت : خب اونجا چه جوری لباس میپوشن ؟
جونگ کوک : خب اونجا دخترا دامن و پیرهن میپوشن و تم کلاسیک و طبیعت . اصلا مثل اینجا استایل تامبوی و اینجور چیزا ما نداریم :/
من از پنجره رفتم توی اتاقم و هرچی لباس کلاسیک و دامن دار و خوشگل داشتم برداشتم و اوردم .
خودمم لباسم رو عوض کردم .
رفتم پیش جونگ کوک .
ا.ت : اینجوری خوبه ؟
جونگ کوک مات محو من شده بود .
ا.ت : هی جونگ کوک ؟ بده ؟
جونگ کوک : ن...نه .... اتفاقا خیلی زیادی خوبه .
(لباس ا.ت اسلاید ۳)
ا.ت : ....
__________________________
اینم از این پارت چطور بود ؟ :)
پارت ۳
رفتیم و روی یکی از صندلی ها نشستیم .
ا.ت : خب میشنوم ؟
جونگ کوک : خب، راستش به جز این دنیا پیش انسان ها یک موجودات دیگری هم زندگی میکنن مثل :
روباه ها
خون آشام ها
گرگینه ها
فرشته ها
این ها ......
ا.ت : تو کدومشونی ؟ فرشته ای ؟
جونگ کوک : عهه وسط داستان نپر بچه .
*گلوش رو صاف میکنه *
خب داشتم میگفتم .
هر کدوم از این ها قدرت های خواصی دارن که حال ندارم، توضیح بدم ولی تو باید این رو بدونی که خیلی از این موجودات خوب و بد دارن و میتونن توی دنیا ی انسان ها هم بیان و هر غلطی که میخوان بکنن، و برن.
تغریبا کل داستان اینه که اگر چیزی جا انداختم میگم بعدا .
ا.ت : خب تو این راز ها رو میگه برات بد نمیشه ؟
جونگ کوک یهویی ترسید و چشمامش درشت شد .
جونگ کوک : وای . وای ، من چه گوهی خوردمممم.
ا.ت : چیشده میمیری ؟ *با نگرانی *
جونگ کوک : نه ، ولی . هر موجود میتونه این راز ها رو به یک آدم بگه فقط ولی یه شرطی داره .
ا.ت : چه شرطی ؟ *با ترس *
جونگ کوک : اینکه اون ادم بیاد و دیگر توی دنیای این اهریمن ها زندگی کنه . تو مشکلی نداری ؟
ا.ت : امممم چرا . اره ؟ نمی دونم . اخه . اخه من اینجا باهام بد رفتاری میشه ولی اگه بیام اونجا نمیدونم شاید یه جورایی برام بهتر از اینجا بشه .
ولی دلتنگی چی ؟
جونگ کوک : درکت میکنم . برای دلتنگی هم میتونی بیای و به این دنیا سر بزنی ولی در اخر باید برگردی .
ا.ت : خب من از کی باید بیام ؟ اصلا میتونم بهت اعتماد کنم ؟
جونگ کوک : ۱-تو از الان میای .۲_شما رو نمی دونم ولی تو داهات ما معمولا به کسایی که از مرگ نجاتشون میدن اعتماد میکنن :/
ا.ت با قیافه ی اینجوری ، 👈😐 :خب حالا بیا بریم سریع تر .
جونگ کوک یه نگاه به سر تا پام انداخت و گفت :
جونگ کوک : با این وضعیت ؟
اوه شت . اصلا یادم نبود که روپوش مدرسه تنمه .
( یونیفرم مدرسه ی ا.ت اسلاید ۲)
خب من سریع میرم و یه مشت لباس بر میدارم و میام .
من و جونگ کوک تا خونه رفتیم بعد من ازش پرسیدم .
ا.ت : خب اونجا چه جوری لباس میپوشن ؟
جونگ کوک : خب اونجا دخترا دامن و پیرهن میپوشن و تم کلاسیک و طبیعت . اصلا مثل اینجا استایل تامبوی و اینجور چیزا ما نداریم :/
من از پنجره رفتم توی اتاقم و هرچی لباس کلاسیک و دامن دار و خوشگل داشتم برداشتم و اوردم .
خودمم لباسم رو عوض کردم .
رفتم پیش جونگ کوک .
ا.ت : اینجوری خوبه ؟
جونگ کوک مات محو من شده بود .
ا.ت : هی جونگ کوک ؟ بده ؟
جونگ کوک : ن...نه .... اتفاقا خیلی زیادی خوبه .
(لباس ا.ت اسلاید ۳)
ا.ت : ....
__________________________
اینم از این پارت چطور بود ؟ :)
۴.۰k
۱۰ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.