پست قبلhttps://wisgoon.com/pin/34848588/
پست قبلhttps://wisgoon.com/pin/34848588/
2
" به خاطر خودت میگه هرچی میگه، بیشتر از من به فکر توئه. دلش نمیخواد عذاب کشیدن تورو هم ببینه.
اون سری وقتی فهمید موهاتو به خاطر من زدی دیوونه شد، نمیخواد زندگیت خراب شه، میترسه چیزیم بشه و اونوقت تو...! "
دستشو گذاشت جلوی دهنم و نرم اشکامو پاک کرد.
خودشو کنارم رو تخت جا کرد و با احتیاط کشیدم توو بغلش
" هر آدمی از عشق یه سهمی داره...
سهم بعضیا اندازه ی یه نگاهه موقع عبور از هم،
سهم بعضیا قد یه بوسه ست توی مستی،
سهم بعضیام یه چند روز عاشقیه و یه عمر مرور خاطرات اون چند روز...
سهم یه عده از عشق جدائیه،
سهم یه عده ی دیگه م وصال!
زندگی قصه ی شاه پریون نیست که اولش همیشه با یکی بود یکی نبود شروع شه و تهش به تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کردن ختم شه!
بالا داره، پائین داره، سخت داره، آسون داره، صحت داره، بیماریم داره، مهم اینه توی این فراز و نشیبا ول نکنیم دست همو...
من به سهمم از عشق راضیم، حتی اگه تهش اون چیزی نشه که دلم میخواد. "
دستشو دورم محکمتر کرد
"اینارو به مامانتم گفتم."
سرمو بلند کردم و با تعجب نگاهش کردم
" یعنی قبول کرد؟! الان میدونه اینجائی؟! "
خندید
" نه بابا! اونم برگشت گفت پسر جون بَر و رو نداری که داری! کار و خونه و زندگی نداری که داری! فقط یه جو عقل باید داشته باشی که نداری! بیا برو پیِ سرنوشتت یه جایِ دیگه! بذار مام به درد خودمون بسوزیم!
بعد شیمی درمانیم نذاشت دیگه ببینمت، انداختم بیرون! "
بلند زدم زیر خنده
" الان چجوری اینجایی پس! "
یه لبخند زد برام که ۳۲ تا دندونشو با هم دیدم
" بالاخره همکارامون هوامو دارن اینجا، آمارشو گرفتم، رفته خونه تون، تا صبحم نمیاد! "
از ته دل خندیدم و بیشتر مچاله شدم توی آغوششو فکر کردم منم به سهمم از عشق راضیم، به شرطی که بهشت آغوشِ این مرد باشه.
#طاهره_اباذری_هریس
2
" به خاطر خودت میگه هرچی میگه، بیشتر از من به فکر توئه. دلش نمیخواد عذاب کشیدن تورو هم ببینه.
اون سری وقتی فهمید موهاتو به خاطر من زدی دیوونه شد، نمیخواد زندگیت خراب شه، میترسه چیزیم بشه و اونوقت تو...! "
دستشو گذاشت جلوی دهنم و نرم اشکامو پاک کرد.
خودشو کنارم رو تخت جا کرد و با احتیاط کشیدم توو بغلش
" هر آدمی از عشق یه سهمی داره...
سهم بعضیا اندازه ی یه نگاهه موقع عبور از هم،
سهم بعضیا قد یه بوسه ست توی مستی،
سهم بعضیام یه چند روز عاشقیه و یه عمر مرور خاطرات اون چند روز...
سهم یه عده از عشق جدائیه،
سهم یه عده ی دیگه م وصال!
زندگی قصه ی شاه پریون نیست که اولش همیشه با یکی بود یکی نبود شروع شه و تهش به تا آخر عمر به خوبی و خوشی زندگی کردن ختم شه!
بالا داره، پائین داره، سخت داره، آسون داره، صحت داره، بیماریم داره، مهم اینه توی این فراز و نشیبا ول نکنیم دست همو...
من به سهمم از عشق راضیم، حتی اگه تهش اون چیزی نشه که دلم میخواد. "
دستشو دورم محکمتر کرد
"اینارو به مامانتم گفتم."
سرمو بلند کردم و با تعجب نگاهش کردم
" یعنی قبول کرد؟! الان میدونه اینجائی؟! "
خندید
" نه بابا! اونم برگشت گفت پسر جون بَر و رو نداری که داری! کار و خونه و زندگی نداری که داری! فقط یه جو عقل باید داشته باشی که نداری! بیا برو پیِ سرنوشتت یه جایِ دیگه! بذار مام به درد خودمون بسوزیم!
بعد شیمی درمانیم نذاشت دیگه ببینمت، انداختم بیرون! "
بلند زدم زیر خنده
" الان چجوری اینجایی پس! "
یه لبخند زد برام که ۳۲ تا دندونشو با هم دیدم
" بالاخره همکارامون هوامو دارن اینجا، آمارشو گرفتم، رفته خونه تون، تا صبحم نمیاد! "
از ته دل خندیدم و بیشتر مچاله شدم توی آغوششو فکر کردم منم به سهمم از عشق راضیم، به شرطی که بهشت آغوشِ این مرد باشه.
#طاهره_اباذری_هریس
۳۵.۸k
۱۰ شهریور ۱۴۰۰