تا دستگیره ی در پایین رفت، کتابی که الکی توی دستم گرفته ب
تا دستگیره ی در پایین رفت، کتابی که الکی توی دستم گرفته بودمو پرت کردم کناری و با سرعتی که ازم بعید بود بلند شدم و نشستم رو تخت.
دزد ناشیِ من درو آروم پشت سرش بست و توی تاریکی کیسه های توی دستشو گذاشت روی ترالیِ نزدیکش. سعی میکرد سر و صدا نکنه که مثلا من بی خواب نشم. توی دلم حسابی قربون صدقه ی قد و بالاش رفتم!
گمونم تشنه ش بود! از یخچال یه آب میوه برداشت و یه نفس سرکشید. خنده م گرفت
" خوش میگذره؟! "
از جا پرید اما خودشو از تک و تا ننداخت. با مشت زد رو کلید و چراغو روشن کرد و انگشت اشاره شو گرفت سمتم و با قیافه ی برزخش بازخواستم کرد
" تا این ساعت بیدار بودی؟!
مگه من قدغن نکرده بودم بَ...! "
پریدم وسط حرفش
" توپ تانک فشفشه...
دیگر اثر ندارد!
الکی قیافه نگیر برام، نمیترسم ازت! "
تهشم زبونمو تا جایی که میشد درآوردم بیرون و خندیدم!
یادش بخیر! یه زمانی چقدر حساب میبردم ازش. با این قد و هیکل وقتی عصبانی میشد ترسناک میشد خب!
سعی میکرد نخنده
" بالاخره قسمت میشه این زبونِ درازتو خودم کوتاه کنم برات! "
خودشو با جابجا کردن خریداش سرگرم کرد. نیشم باز شد
" شتر در خواب بیند پنبه دانه!
بعدم میدونستم میای، برا همون منتظرت بودم. اذیت نکن دیگه!
نگهبانه رو چجوری پیچوندی؟! اینو بگو! "
بالاخره کوهِ غرورم خندید
" یه کم سیبیلشو چرب کردم! "
خنده م گرفت. نگهبان بیچاره اصلا سیبیل نداشت، باز کیو واسطه کرده خدا میدونه!
یه چنگال و بشقاب و کمپوت برداشت و اومد نشست کنارم رو تخت.
دست کشیدم به کله ی کچلش. کم کم داشتن جوونه میزدن موهاش. سرشو از زیر دستم کشید کنار
" نکن بچه! مور مورم میشه! "
خندیدم و سرک کشیدم تا بهتر ببینم چیزی که میخوامو برام خریده یا نه! وقتی به نتیجه ای نرسیدم از خودش که مشغول باز کردن کمپوت آناناس بود پرسیدم
" برام پاستیل گرفتی؟! "
نگاهم نکرد
" نچ! کمپوت گرفتم برات عوضش!
پاستیل خوب نیست! "
دست به سینه نشستم و اداشو درآوردم
" پاستیل خوب نیست!
من که همه شو بالا میارم، چه فرقی میکنه دیگه!
برو واسه عمه ت کمپوت بگیر! "
یه تیکه آناناس زد سر چنگال و گرفت جلوی دهنمو با خنده گفت:
" برا اونم میگیرم به وقتش. الان نوبت توئه! "
حرصم گرفت
" نمیخوام!
اصلا پاشو برو، الان مامانم بیاد ببیندت مثل سریِ قبل خون به پا می کنه باز! "
با بیخیالی داشت دولپی کمپوتی که مثلا برا من گرفته بودو میخورد
" هیچی نمیشه، نگرانش نباش! "
دست کشیدم به سرم که مویی نداشت و مچاله شدم توو خودم. عادی شده بود برام درد و سیم و لوله هایی که وصل بودن بهم
ادامه پست بعد https://wisgoon.com/pin/34848615/
دزد ناشیِ من درو آروم پشت سرش بست و توی تاریکی کیسه های توی دستشو گذاشت روی ترالیِ نزدیکش. سعی میکرد سر و صدا نکنه که مثلا من بی خواب نشم. توی دلم حسابی قربون صدقه ی قد و بالاش رفتم!
گمونم تشنه ش بود! از یخچال یه آب میوه برداشت و یه نفس سرکشید. خنده م گرفت
" خوش میگذره؟! "
از جا پرید اما خودشو از تک و تا ننداخت. با مشت زد رو کلید و چراغو روشن کرد و انگشت اشاره شو گرفت سمتم و با قیافه ی برزخش بازخواستم کرد
" تا این ساعت بیدار بودی؟!
مگه من قدغن نکرده بودم بَ...! "
پریدم وسط حرفش
" توپ تانک فشفشه...
دیگر اثر ندارد!
الکی قیافه نگیر برام، نمیترسم ازت! "
تهشم زبونمو تا جایی که میشد درآوردم بیرون و خندیدم!
یادش بخیر! یه زمانی چقدر حساب میبردم ازش. با این قد و هیکل وقتی عصبانی میشد ترسناک میشد خب!
سعی میکرد نخنده
" بالاخره قسمت میشه این زبونِ درازتو خودم کوتاه کنم برات! "
خودشو با جابجا کردن خریداش سرگرم کرد. نیشم باز شد
" شتر در خواب بیند پنبه دانه!
بعدم میدونستم میای، برا همون منتظرت بودم. اذیت نکن دیگه!
نگهبانه رو چجوری پیچوندی؟! اینو بگو! "
بالاخره کوهِ غرورم خندید
" یه کم سیبیلشو چرب کردم! "
خنده م گرفت. نگهبان بیچاره اصلا سیبیل نداشت، باز کیو واسطه کرده خدا میدونه!
یه چنگال و بشقاب و کمپوت برداشت و اومد نشست کنارم رو تخت.
دست کشیدم به کله ی کچلش. کم کم داشتن جوونه میزدن موهاش. سرشو از زیر دستم کشید کنار
" نکن بچه! مور مورم میشه! "
خندیدم و سرک کشیدم تا بهتر ببینم چیزی که میخوامو برام خریده یا نه! وقتی به نتیجه ای نرسیدم از خودش که مشغول باز کردن کمپوت آناناس بود پرسیدم
" برام پاستیل گرفتی؟! "
نگاهم نکرد
" نچ! کمپوت گرفتم برات عوضش!
پاستیل خوب نیست! "
دست به سینه نشستم و اداشو درآوردم
" پاستیل خوب نیست!
من که همه شو بالا میارم، چه فرقی میکنه دیگه!
برو واسه عمه ت کمپوت بگیر! "
یه تیکه آناناس زد سر چنگال و گرفت جلوی دهنمو با خنده گفت:
" برا اونم میگیرم به وقتش. الان نوبت توئه! "
حرصم گرفت
" نمیخوام!
اصلا پاشو برو، الان مامانم بیاد ببیندت مثل سریِ قبل خون به پا می کنه باز! "
با بیخیالی داشت دولپی کمپوتی که مثلا برا من گرفته بودو میخورد
" هیچی نمیشه، نگرانش نباش! "
دست کشیدم به سرم که مویی نداشت و مچاله شدم توو خودم. عادی شده بود برام درد و سیم و لوله هایی که وصل بودن بهم
ادامه پست بعد https://wisgoon.com/pin/34848615/
۱۳۶.۶k
۱۰ شهریور ۱۴۰۰