پارت زندگی من

پارت ۴۵ ( زندگی من 🩰 )


امروز رکس نیومد 😁 خب ... با زنداییم 💛 رفتم کلاس... 😐
مکس و لوکا رو دیدیم و رفتیم کلاس بعد خانوم 💛 نقاشی ی کلاس رو بهم داد تا کامل کنم 🙃 ( اول کلاس ساکت بودم تا ببینم چی میشه 🥴 )
لوکا 🩵 : چه عجب امروز املی 🩷 ساکته 😏
خانوم 💛 : مگه املی 🩷 شلوغه ؟ همیشه ساکته که !
لوکا 🩵 : همیشه املی 🩷 یه چیزی میگه و بحث شروع میشه !
مکس 💙 هم همش باهام حرف میزد تا یه چیزی بگم ولی حرف نزدم 😶
لوکا 🩵 : اصن خانوم 💛 و املی 🩷 نباشن این کلاس هیچی نیست 😌
املی 🩷 : **خجالت**😖
خب از این بگذریم....
بعد لوکا 🩵 داشت درباره ی منطق بی منطق با خانوم حرف میزد ...😐
چند دقیقه بعد هم لیلی و آلیس و آمیا اومدن ‌. جک 💚 هم اومد 🙃
و لوکا 🩵 بیچاره به دست جک دار خورد 😅
به خاطر مکس 💙 😂
و داشتیم درباره ی (اسکویید گیم) داخل کلاس حرف میزدیم ... و درباره ( تانوس ) به قول لوکا 🩵 مو بنفشه 💜😂
بعد بیرون کلاس میخواستم یه چیزی به لوکا 🩵 و مکس 💙 بگم که آدریک بی ادب نمی‌گذاشت 😐 💔
کل مدرسه رو دویدیم ولی مثه .... دنبالمون بود 😑💔
بعد مکس 💙 بهم چشمک زد و تو گوشم گفت بعداً میام 🙆‍♀️
ولی آدریک فهمید 😑💔
و آخر رفتن 😭 جک 💚 هم رفته بود 😐
راستی ....
چیزی که میخواستم بهشون بگم :
یه کتاب داستان 🔞 بود و آخرش نوشته بود ...( ادامه را خود املی 🩷 میگوید اگر نگفت مجبورش کنید )
و وقتی لوکا 🩵 و مکس 💙 اونو خوندن ...
طوری که مجبورم میکردن من حاضر بودم برم قبرستون 💔😑
از نبود رکس و روکی 🩶 لذت بردیم 😎
کای 🧡 و میا 💜 مریض بودن 💔😭

پایان 🩷 😊
دیدگاه ها (۹)

رو سه تاشون کراشم 😂جز آخری .... که عاشقشم 😔تانوس : ۱۰۰۰۰۰۰۰۰...

من برم یکی رو بکشم 😊🗡️

یه گربه دیگه پیدا کردم ,😂

یه گربه دیگه براتون پیدا کردم 😂😍اینو مطمئنم ۵ دقیقه ای می‌بر...

𝐌𝐲 𝐝𝐚𝐝𝐝𝐲 🍷پارت : ۳ استاد اومد داخل و خودشو معرفی کرد همش تو ...

واییی باورم نمیشه دارم پارت میزارم و خب باید بگم ادامیننن گل...

دو پارتی از جینبعدش پا شد اومد سمتتا.ت تو ذهنش :همونطور که د...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط