در سرزمین جوانی شاهزاده ای بود که ارزوی بزرگی دلش را فرا
در سرزمین جوانی شاهزادهای بود که ارزوی بزرگی دلش را فرا گرفته بود همه او را اذیت کردند و از آرزوش باطل شد اما او عاشق شد عاشقی که نبود در دستش
تنها میخواست که بپرد به آسمان با پرهای عشق به تمامی خواستههاش اما دیوارهای بلند از او جلوه گرفتند و حالا در تاریکی از عشق تنها مانده بود
او همچنان عاشق است، عشقی که بینهایت است امیدوار است که یک روز آسمانها را بپیماید تا از آغاز همهچیز بخواند، که عاشقی از دست نمیدهد و همیشه پابرجاست
🩹💔
تنها میخواست که بپرد به آسمان با پرهای عشق به تمامی خواستههاش اما دیوارهای بلند از او جلوه گرفتند و حالا در تاریکی از عشق تنها مانده بود
او همچنان عاشق است، عشقی که بینهایت است امیدوار است که یک روز آسمانها را بپیماید تا از آغاز همهچیز بخواند، که عاشقی از دست نمیدهد و همیشه پابرجاست
🩹💔
۸۳۶
۰۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.