یک سال بعد
یک سال بعد
-با بالا پایین رفتن تخت بیدار شدم دیدم سومی داره عین بچه ها میپره بالا پایین
-ایشش دختره ی کوچولو ی عوضی بگیر بشین
+اپا اپا فوش دادی
-یاااا
+بیدال سو بیدال شو
-کوچولوم بیا بغلم ببینم(گرفتش)وروجک کوچولو نباید اپا رو اذیت کنی
+اخه من فقط یه بابا مثل تو دارم
-اوییی خدا اینطوری نکن خودتو دلم می خواد بچلونمت
+من مامی می خواممم
-اونم ردیفه
+حیحی
+داداشم می خوام
-عه عه
+والا
-نکاه زبونو
و دعوا ادامه داشت
هفت سال بعد
+اپا اپا
-جانم دخترم
+اپا مرسی
-چرا
+منو نجات دادی واقعا مرسی
-پیشونیشو بوسید
راوی:پدر قصه ی ما دختر کوچولوشو تو بغلش کشید و محکم بغلش کرد اون دختر و پدر تا اخر عمر با خوشی و ناخوشی ،دعوا و اشتی رندگیشون رو به پایان رسوندن
-با بالا پایین رفتن تخت بیدار شدم دیدم سومی داره عین بچه ها میپره بالا پایین
-ایشش دختره ی کوچولو ی عوضی بگیر بشین
+اپا اپا فوش دادی
-یاااا
+بیدال سو بیدال شو
-کوچولوم بیا بغلم ببینم(گرفتش)وروجک کوچولو نباید اپا رو اذیت کنی
+اخه من فقط یه بابا مثل تو دارم
-اوییی خدا اینطوری نکن خودتو دلم می خواد بچلونمت
+من مامی می خواممم
-اونم ردیفه
+حیحی
+داداشم می خوام
-عه عه
+والا
-نکاه زبونو
و دعوا ادامه داشت
هفت سال بعد
+اپا اپا
-جانم دخترم
+اپا مرسی
-چرا
+منو نجات دادی واقعا مرسی
-پیشونیشو بوسید
راوی:پدر قصه ی ما دختر کوچولوشو تو بغلش کشید و محکم بغلش کرد اون دختر و پدر تا اخر عمر با خوشی و ناخوشی ،دعوا و اشتی رندگیشون رو به پایان رسوندن
- ۳.۷k
- ۰۸ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط