من آمده ام چشمتو راسیرببینم
❣ 🍃 💔 🍃 ❣ من آمده ام چشم تو راسیر ببینم
ای ماه ترین دلخوشی روی زمینم
بگذار که مهمان گل روی تو باشم
بگذار که در سایه چشمت بنشینم
قشقایی چشمان تو یاغی ترمان کرد
جیران من ای دلبر قشلاق نشینم
ما شعر و غزل از لب تو وام گرفتیم
تا بوده چنین بوده و تا هست چنینم
رخصت بده از پشت در باغ تویکشب
دزدانه ز پرچین تو یک بوسه بچینم
در شهر شدم شهره به لامذهبی و کفر
وقتی تو شدی مذهب و پیغمبر و دینم
از حومه ی شیراز به سرچشمه اهواز
من آمده ام چشم تو را سیر ببـینم ❣ 🍃 💔 🍃 ❣
ای ماه ترین دلخوشی روی زمینم
بگذار که مهمان گل روی تو باشم
بگذار که در سایه چشمت بنشینم
قشقایی چشمان تو یاغی ترمان کرد
جیران من ای دلبر قشلاق نشینم
ما شعر و غزل از لب تو وام گرفتیم
تا بوده چنین بوده و تا هست چنینم
رخصت بده از پشت در باغ تویکشب
دزدانه ز پرچین تو یک بوسه بچینم
در شهر شدم شهره به لامذهبی و کفر
وقتی تو شدی مذهب و پیغمبر و دینم
از حومه ی شیراز به سرچشمه اهواز
من آمده ام چشم تو را سیر ببـینم ❣ 🍃 💔 🍃 ❣
- ۶۹۲
- ۲۷ اسفند ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط