چند پارتی
#چند_پارتی
Part 9
با خوردن دوباره زنگ در متعجب سمت در رفتم کمتر کسی جز ریون به خونه من میومد با دیدن مرد غریبه ای که دسته گل بزرگی دستشه بیشتر تعجب کردم که شروع به حرف زدن کرد
خانم مین؟
ا/ت:خودمم
این گل ها برای شماست
ا/ت:از طرفه؟
اطلاعی ندارم
دسته گل و به سختی دستم گرفتم و در و بستم روی میز گذاشتم عطر خیلی خوبی داشت کارتو برداشتم و با خوندنش لبخند پر رنگی زدم
((شاید به عنوان معذرت خواهی))
جئون جی کی
حتی می خواد معذرت خواهی کنه هم غرورش و حفظ میکنه این مرد واقعا عجیبه
با دیدن ریون که کنجکاو به من نگاه میکنه به حرف اومدم
ا/ت:جونگکوک فرستاده
ریون:اووو تا دیروز مستر جئون الان شده جونگکوک آفرین ا/ت
ا/ت:یا چه ربطی داره خب به عنوان معذرت خواهی فرستاده همین
ریون:ولی یکم عجیبه ......مطمئنی چیزی بینتون نیس؟؟
ا/ت:مطمئنم
ریون :ولی فک نکنم اونم مطمئن باشه
ا/ت:بیخیال....
یک هفته ای از اون شب گذشته بود ...از اون شب به بعد جونگکوک و ندیده بودم یکم استرس داشتم ولی خودمو خونسرد جلوه میدادم برای آخرین بار خودم و جلوی آینه چک کردم و از خونه بیرون اومدم
به محض اینکه وارد شرکت شدم سمت اتاق جوگکوک رفتم میخواستم بابت گلا ازش تشکر کنم که متوجه یه دختر کنارش شدم اندام لاغر و پوست گندمی داشت.....
ا/ت:نمی دونستم مهمون داریید.....بعدا میام
قبل از اینکه جونگکوک حرفی بزنه دختره شروع به حرف زدن کرد
سوجین:لازم نیست بری..من سوجینم نامزد جونگکوک از آشناییت خیلی خوشبختم ا/ت
جا خوردم !نمیدونستم جونگکوک دوست دختر داره چه برسه نامزد اما خودمو کنترل کردم و لبخند الکی زدم و گفتم
ا/ت:منم همینطور سوجین
کوک:مشکلی پیش اومده؟کاری باهام داری ؟
ا/ت:چیز مهمی نبود بعدا حرف میزنیم از اتاق اومدم بیرون و سمت تراس رفتم
باورم نمیشد...
باشنیدن صدای ریون برگشتم
ریون:اینجا چیکار داری
ا/ت:جونگکوک نامزد داره !
ریون:آره منم تازه فهمیدم
ا/ت:اون با این که نامزد داشت چرا با من اونجوری....
ریون :مردا رو نباید جدی گرفت
ا/ت:ولی نامزدش پس این همه مدت کجا بود.....
Part 9
با خوردن دوباره زنگ در متعجب سمت در رفتم کمتر کسی جز ریون به خونه من میومد با دیدن مرد غریبه ای که دسته گل بزرگی دستشه بیشتر تعجب کردم که شروع به حرف زدن کرد
خانم مین؟
ا/ت:خودمم
این گل ها برای شماست
ا/ت:از طرفه؟
اطلاعی ندارم
دسته گل و به سختی دستم گرفتم و در و بستم روی میز گذاشتم عطر خیلی خوبی داشت کارتو برداشتم و با خوندنش لبخند پر رنگی زدم
((شاید به عنوان معذرت خواهی))
جئون جی کی
حتی می خواد معذرت خواهی کنه هم غرورش و حفظ میکنه این مرد واقعا عجیبه
با دیدن ریون که کنجکاو به من نگاه میکنه به حرف اومدم
ا/ت:جونگکوک فرستاده
ریون:اووو تا دیروز مستر جئون الان شده جونگکوک آفرین ا/ت
ا/ت:یا چه ربطی داره خب به عنوان معذرت خواهی فرستاده همین
ریون:ولی یکم عجیبه ......مطمئنی چیزی بینتون نیس؟؟
ا/ت:مطمئنم
ریون :ولی فک نکنم اونم مطمئن باشه
ا/ت:بیخیال....
یک هفته ای از اون شب گذشته بود ...از اون شب به بعد جونگکوک و ندیده بودم یکم استرس داشتم ولی خودمو خونسرد جلوه میدادم برای آخرین بار خودم و جلوی آینه چک کردم و از خونه بیرون اومدم
به محض اینکه وارد شرکت شدم سمت اتاق جوگکوک رفتم میخواستم بابت گلا ازش تشکر کنم که متوجه یه دختر کنارش شدم اندام لاغر و پوست گندمی داشت.....
ا/ت:نمی دونستم مهمون داریید.....بعدا میام
قبل از اینکه جونگکوک حرفی بزنه دختره شروع به حرف زدن کرد
سوجین:لازم نیست بری..من سوجینم نامزد جونگکوک از آشناییت خیلی خوشبختم ا/ت
جا خوردم !نمیدونستم جونگکوک دوست دختر داره چه برسه نامزد اما خودمو کنترل کردم و لبخند الکی زدم و گفتم
ا/ت:منم همینطور سوجین
کوک:مشکلی پیش اومده؟کاری باهام داری ؟
ا/ت:چیز مهمی نبود بعدا حرف میزنیم از اتاق اومدم بیرون و سمت تراس رفتم
باورم نمیشد...
باشنیدن صدای ریون برگشتم
ریون:اینجا چیکار داری
ا/ت:جونگکوک نامزد داره !
ریون:آره منم تازه فهمیدم
ا/ت:اون با این که نامزد داشت چرا با من اونجوری....
ریون :مردا رو نباید جدی گرفت
ا/ت:ولی نامزدش پس این همه مدت کجا بود.....
۷.۶k
۰۲ فروردین ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.