پارت 18 برایه من وتو این اخرش نیست
#پارت 18 #برایه من وتو این اخرش نیست
نبضشو گرفت پیرهن لوهانو بالا داد
با دستش فشار کمی به چکمش وارد کرد ووقتی فهمید مشکل چیه پیرهنشو پایین داد
-سهون این پسر خیلی ضعیفه مشکل سوتغذیه داره...بدنش نمیکشه سهون... اول باید درمان بشه...
سهون برگشت سمش
-پس یه سرم تقویتی اینا بهش بزن که نمیره خودم میدونم باهاش چیکارکنم...
لی از جاش بلند شد سمت سهون رفت
-اما سهون اون یه انسانه تازه ضعیفم هست تو یه خون اشامی وقوی...
نمیتونی اینکارو باهاش بکنی بزار ببرمش بیمارستان با سوهو بهش رسیدگی میکنم بهتر شد قویتر شد هرکاری میخوای بکن...
سهون عصبی شد
-لازم نکرده اون هیچیش نیست خیلی هم حالش خوبه چندتا قرص سرم بنویس زنده بمونه فقط زنده بمونه...
لی خواست چیزی بگه که سهون بهش خیره شد...لی اهی کشید برگشت سمت پسری که روتخت خوابیده بود...سرمی از تو کیفش خارج کرد...
درحالی که امادش میکرد زیرع لب غر میزد
-نگاه نگاه،یه الف بچه واسه من شاخ شونه میکشه خوبه۹۸۸سال ازش بزرگ ترم ها واسه من چشم غره میره تعین تکلیف میکنه...
سهون باشرمندگی از پشت به لی نگاه میکرد راست میگفت لی خیلی واسه سهون مهربونی کرده بود نباید اینطوری باهاش برخورد میکرد...اهی کشید چیزی نگفت...بعدا جبران میکرد....
لی سرم تقویتی بهش زد نسخه ای نوشت داد به سهون
-اینو حتما واسش تهیه کن...
به سمت در رفت
-اذیتش نکن اون بایه رابطه از پا در میاد...
سهون خواست چیزی بگه که لی رفت
اهی کشید...از در بیرون رفت نسخه رو به یه خدمتکار سپرد
دوباره برگشت داخل...مجدد روصندلیش نشست وبه لوهان خیره شد...صدایه سرازیر شدن محتویات سرم به لوله رو میتونست بشنوه...
نمیدونست چقدر بهش خیره موند که باصدایه دربه خودش اومد...
دستی به صورتش کشید
-بیا تو
نبضشو گرفت پیرهن لوهانو بالا داد
با دستش فشار کمی به چکمش وارد کرد ووقتی فهمید مشکل چیه پیرهنشو پایین داد
-سهون این پسر خیلی ضعیفه مشکل سوتغذیه داره...بدنش نمیکشه سهون... اول باید درمان بشه...
سهون برگشت سمش
-پس یه سرم تقویتی اینا بهش بزن که نمیره خودم میدونم باهاش چیکارکنم...
لی از جاش بلند شد سمت سهون رفت
-اما سهون اون یه انسانه تازه ضعیفم هست تو یه خون اشامی وقوی...
نمیتونی اینکارو باهاش بکنی بزار ببرمش بیمارستان با سوهو بهش رسیدگی میکنم بهتر شد قویتر شد هرکاری میخوای بکن...
سهون عصبی شد
-لازم نکرده اون هیچیش نیست خیلی هم حالش خوبه چندتا قرص سرم بنویس زنده بمونه فقط زنده بمونه...
لی خواست چیزی بگه که سهون بهش خیره شد...لی اهی کشید برگشت سمت پسری که روتخت خوابیده بود...سرمی از تو کیفش خارج کرد...
درحالی که امادش میکرد زیرع لب غر میزد
-نگاه نگاه،یه الف بچه واسه من شاخ شونه میکشه خوبه۹۸۸سال ازش بزرگ ترم ها واسه من چشم غره میره تعین تکلیف میکنه...
سهون باشرمندگی از پشت به لی نگاه میکرد راست میگفت لی خیلی واسه سهون مهربونی کرده بود نباید اینطوری باهاش برخورد میکرد...اهی کشید چیزی نگفت...بعدا جبران میکرد....
لی سرم تقویتی بهش زد نسخه ای نوشت داد به سهون
-اینو حتما واسش تهیه کن...
به سمت در رفت
-اذیتش نکن اون بایه رابطه از پا در میاد...
سهون خواست چیزی بگه که لی رفت
اهی کشید...از در بیرون رفت نسخه رو به یه خدمتکار سپرد
دوباره برگشت داخل...مجدد روصندلیش نشست وبه لوهان خیره شد...صدایه سرازیر شدن محتویات سرم به لوله رو میتونست بشنوه...
نمیدونست چقدر بهش خیره موند که باصدایه دربه خودش اومد...
دستی به صورتش کشید
-بیا تو
۲۲.۱k
۲۶ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.