غزل سرودن من هم حکایتی دارد
غزل سرودن من هم حکایتی دارد
به این بهانه دلم با تو صحبتی دارد
گلایه کردی و گفتی مزاحمت هستم
مگر شنیدن حرفم چه زحمتی دارد؟
مگر تو غربت چشمِ مرا نمی بینی؟
شکستن دل بی کس چه لذتی دارد؟
من آن زمان که شدم عاشقت نفهمیدم
زیارت رخ ماهت مصیبتی دارد!
تو آن خمی که به ابروی خود می اندازی
برای کشتن عاشق چه دقتی دارد!
"فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت"
کرشمه های نگاهت چه حکمتی دارد؟
تو ناز میکنی و آن نگاه طنّازت
به سمت هرکه بیفتد سعادتی دارد
هنوز هم تو برایم شبیه بارانی
هنوز ابر نگاهت محبتی دارد. ؟
به این بهانه دلم با تو صحبتی دارد
گلایه کردی و گفتی مزاحمت هستم
مگر شنیدن حرفم چه زحمتی دارد؟
مگر تو غربت چشمِ مرا نمی بینی؟
شکستن دل بی کس چه لذتی دارد؟
من آن زمان که شدم عاشقت نفهمیدم
زیارت رخ ماهت مصیبتی دارد!
تو آن خمی که به ابروی خود می اندازی
برای کشتن عاشق چه دقتی دارد!
"فریب چشم تو صد فتنه در جهان انداخت"
کرشمه های نگاهت چه حکمتی دارد؟
تو ناز میکنی و آن نگاه طنّازت
به سمت هرکه بیفتد سعادتی دارد
هنوز هم تو برایم شبیه بارانی
هنوز ابر نگاهت محبتی دارد. ؟
- ۶۳۹
- ۲۶ مرداد ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۷)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط