دیدمش روزی ولی او عاشق سابق نبود

دیدمش روزی، ولی او عاشق سابق نبود
دست در دستِ رقیبم چشم او صادق نبود

بی وفا از من نگاه ساده را دزدید و رفت
من برایش مرده بودم او ولی عاشق نبود

اوگذشت و،درد درمن ریشه کردازرفتنش
تازه فهمیدم طبیبی عالم و حاذق نبود

ساکت وخاموش درآغوش ساحل مرده ام
مثل دریایی که رویش ردی از قایق نبود

می پرستیدم خدا را در دوچشم مست او
غیر از او در این جهانم هیچ کس خالق نبود

درتعجب مانده بودم که چرا اینگونه رفت
شاید از اول برای عشق من لایق نبود
‌ ‎‌‌‌
دیدگاه ها (۰)

گذشتم از سر عالم، ڪسے چه مے داندڪه من به گوشهء خلوت، چه عالم...

روز و شب خوابم نمی‌آید به چشم غم پرستبس که در بیماری هجر تو ...

ای دل مگر نگفته ام از عشق دور باشعاشق شدی..؟بمیرم الهی صبو...

یار ما گر میل صحرا میکند صحرا خوش استمیل دریا گر کند در چشم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط