می سرایم به امیدی که تو خوانی ورنه

می سرایم به امیدی که تو خوانی ورنه


آخرین مصرع من قافیه اش مردن بود...

حمید مصدق
دیدگاه ها (۱)

از من مرنج گر وسط دل نشاندمتعاقل همیشه گنج خود به ویرانه می ...

روبرویم نصف رویت رابپوشان بعد از اینماه کامل، میکند دیوانه ر...

ﺍﻧﮕﺎﺭ ﮐﻪ ﯾﮏ ﮐﻮﻩ ، ﺳﻔﺮ ﮐﺮﺩﻩ ﺍﺯ ﺍﯾﻦ ﺩﺷﺖﺁﻧﻘﺪﺭ ﮐﻪ ﺧﺎﻟﯽ ﺷﺪﻩ ، ﺑﻌﺪ...

اخر آن‌ چاله بالای لبت فاجعه شد عمق این فاجعه بالاست خدا رح...

می سرایم "تو" و چشمان "تو" رانه سپیدی...نه غزل... تویی آن شع...

🌱🍒یا تمام شاعران تو را دوست داشته اند، یا من تو را درهر مصرع...

رو موتورم انداختم تایروقتیکه تو با من می خوانی اینسو اونسو م...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط