black flower(p,118)
black flower(p,118)
لعنت بهش.....
هم خیلی خوشمزه بود و هم مدت ها بود که ماهی نخورده بود.
درست از وقتی که مادرش رو از دست داد.
مادرش آشپز فوق العاده ای بود با ساده ترین مواد.... خوشمزه ترین غذاها رو می پخت.
بر خلاف خواهرش بیول که ترجیح میداد تلوزیون تماشا کنه یا روزش رو با دوستاش بگذرونه....
تهیونگ کوچولو دستاش رو زیر چونش می ذاشت و آشپزی مادرش رو نگاه میکرد و سعی می کرد یاد بگیره حتی بعضی وقت ها مادرش هم بهش اجازه می داد و کمکش هم می کرد.
این یه راز بود اما تهیونگ آشپز خوبی بود حتی بهتر از هم خونش اون امگا مو طلایی لوهان...
اما هم تنبلی و هم بی پولی باعث شده بود حتی فکر کردن بهش رو کنار بذاره و با نودلای لیوانی شکم همیشه گرسنش رو سیر نگه داره...
سوهیون بر خلاف تهیونگ که از غذاش لذت
می برد .....با بی میلی باهاش بازی میکرد و با چاپستیکاش اونا رو جابه جا و از این طرف بشقاب به اون طرف می ذاشت.
دوستای سوهیون داشتند تو پارتی خوش میگذروند و اون اینجا کنار معلمش که مثل همستر لپاش رو پر از غذا می کرد نشسته بود.
اگه پدرش اجازه داده بود الان اونم کنار دوستاش بود....
تهیونگ همزمان با دانگ هی که بشقاب غذای تقریبا پرش رو یکم عقب تر می ذاشت و دستای کوچیکش رو با دستمال پاک می کرد.
غذاش رو تموم کرد.
تهیونگ جام کریستالی کنار بشقابش که تا نیمه از شامپاین صورتی رنگ پر شده بود رو برداشت و نزدیک لباش برد و آروم مزه مزه کرد.
تهیونگ زیاد اهل نوشیدنی های الکلی نبود اما از این شامپاین خوشش اومده بود.
ترد، خنک و شیرین...
لعنت بهش.....
هم خیلی خوشمزه بود و هم مدت ها بود که ماهی نخورده بود.
درست از وقتی که مادرش رو از دست داد.
مادرش آشپز فوق العاده ای بود با ساده ترین مواد.... خوشمزه ترین غذاها رو می پخت.
بر خلاف خواهرش بیول که ترجیح میداد تلوزیون تماشا کنه یا روزش رو با دوستاش بگذرونه....
تهیونگ کوچولو دستاش رو زیر چونش می ذاشت و آشپزی مادرش رو نگاه میکرد و سعی می کرد یاد بگیره حتی بعضی وقت ها مادرش هم بهش اجازه می داد و کمکش هم می کرد.
این یه راز بود اما تهیونگ آشپز خوبی بود حتی بهتر از هم خونش اون امگا مو طلایی لوهان...
اما هم تنبلی و هم بی پولی باعث شده بود حتی فکر کردن بهش رو کنار بذاره و با نودلای لیوانی شکم همیشه گرسنش رو سیر نگه داره...
سوهیون بر خلاف تهیونگ که از غذاش لذت
می برد .....با بی میلی باهاش بازی میکرد و با چاپستیکاش اونا رو جابه جا و از این طرف بشقاب به اون طرف می ذاشت.
دوستای سوهیون داشتند تو پارتی خوش میگذروند و اون اینجا کنار معلمش که مثل همستر لپاش رو پر از غذا می کرد نشسته بود.
اگه پدرش اجازه داده بود الان اونم کنار دوستاش بود....
تهیونگ همزمان با دانگ هی که بشقاب غذای تقریبا پرش رو یکم عقب تر می ذاشت و دستای کوچیکش رو با دستمال پاک می کرد.
غذاش رو تموم کرد.
تهیونگ جام کریستالی کنار بشقابش که تا نیمه از شامپاین صورتی رنگ پر شده بود رو برداشت و نزدیک لباش برد و آروم مزه مزه کرد.
تهیونگ زیاد اهل نوشیدنی های الکلی نبود اما از این شامپاین خوشش اومده بود.
ترد، خنک و شیرین...
- ۵.۸k
- ۲۵ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط