رئیسبار
#رئیس_بار
پارت(۱۷)
{ویو ا/ت}
نهارمونو خوردیم، اجوما بعد شستن ظرفا ازمون خداحافظی کرد و رفت، بعدش کوک بهم گفت که یه کار فوری تو شرکت پیش اومده و باید بره، ازم خداحافظی کرد و رفت، منم تو خونه تنها شدم، الان ساعت 3 بعد از ظهره، رفتم تا دوش بگیرم، وان رو پر اب کردم و ۲۰ مین شستن خودم تو وان نشستم و خواستم ریلکس کنم که متوجه قرمز شدن رنگ اب وان شدم، واییییی اصلا حواسم به تاریخ نبود، زود خودمو شستم و بدنمو خشک کردم و حوله رو دور خودم پیچوندم و از حموم اومدم بیرون و رفتم سراغ کشو و، ای وای هیچی ندارم که حالا چه غلطی کنم
{ویو کوک}
کارم از اونچیزی که فکر میکنم زود تر تموم شد، رفتم خونه و با خودم گفتم یکم با ا/ت بریم بیرون تا حال و هوای هردوتامون عوض بشه حتما تو اتاقشه در زدم و بلافاصله وارد اتاقش شدم، وای نباید این صحنه رو میدیدم، بدنم داغ شد و حس عجیبی بهم دست داد، ناخود اگاه به سمتش قدم برداشتم، شیطون گولم زده بود، فقط میخواستم انجامش بدم، نزدیکش شدم و کمرشو گرفتم و به خودم چسبوندمش.
ا/ت: جونگ کوکی میشه بری بیرون؟کار مهم دارم
کوک: منم با تو کار دارم
ا/ت: منظورت چیه جونگ کوک، برو بیرون(ترس)
کوک: خودت قراره بفهمی
{ویو ا/ت}
براید بغلم کرد و بهم زل زده بود و به سمت حموم قدم برمیداشت، قلبم داشت از جاش کنده میشد، حوله رو سفت گرفتم، همینطورم خجالت میکشیدم بهش بگم پریودم، رفت داخل حموم و منو گذاشت پایین و در حموم رو قفل کرد، شیر اب وان رو باز کرد تا پر بشه، و دوباره بهم نگاه کرد و دکمه های لباسشو دونه دونه باز میکرد، خیلی ترسیده بودم، میخواد چیکار کنه باهام برگشتم تا در رو باز کنم و برم بیرون که دستمو گرفت و به سمت خودش کشید
کوک: عا عا جایی تشریف میبری؟
ا/ت: جونگ کوکی خواهش میکنم یه وقت دیگه الان واقعا موقعش نیست
کوک: چرا الان همون موقع مناسبه
★: کوک لباسشو دراورد و شلوارشم دراورد و فقط با شورت بود، ا/ت رو براید استایل بغل کرد و گذاشتش تو وان پر از اب، ا/ت سعی داشت جلوی کوک رو بگیره ولی زورش نمیرسید، کوک خواست حوله رو باز کنه که...
ا/ت: کوک بس کن من پریودممم (بعدش خجالت کشید)
کوک: عح ا/ت ضد حال نزن دیگه
ا/ت: بخدا دارم راست میگم، داشتم دنبال نوار بهداشتی میگشتم که تو اومدی، نوار بهداشتی ندارم(خجالت فراوان)
کوک: نداری؟
ا/ت: نه
کوک: هوففف عجب گیری افتادیما خواستم یکم خوش بگذره، باشه الان میرم برات میخرم
ا/ت:.....
.................................
جا نمیشه بقیش تو کامنتا
پارت(۱۷)
{ویو ا/ت}
نهارمونو خوردیم، اجوما بعد شستن ظرفا ازمون خداحافظی کرد و رفت، بعدش کوک بهم گفت که یه کار فوری تو شرکت پیش اومده و باید بره، ازم خداحافظی کرد و رفت، منم تو خونه تنها شدم، الان ساعت 3 بعد از ظهره، رفتم تا دوش بگیرم، وان رو پر اب کردم و ۲۰ مین شستن خودم تو وان نشستم و خواستم ریلکس کنم که متوجه قرمز شدن رنگ اب وان شدم، واییییی اصلا حواسم به تاریخ نبود، زود خودمو شستم و بدنمو خشک کردم و حوله رو دور خودم پیچوندم و از حموم اومدم بیرون و رفتم سراغ کشو و، ای وای هیچی ندارم که حالا چه غلطی کنم
{ویو کوک}
کارم از اونچیزی که فکر میکنم زود تر تموم شد، رفتم خونه و با خودم گفتم یکم با ا/ت بریم بیرون تا حال و هوای هردوتامون عوض بشه حتما تو اتاقشه در زدم و بلافاصله وارد اتاقش شدم، وای نباید این صحنه رو میدیدم، بدنم داغ شد و حس عجیبی بهم دست داد، ناخود اگاه به سمتش قدم برداشتم، شیطون گولم زده بود، فقط میخواستم انجامش بدم، نزدیکش شدم و کمرشو گرفتم و به خودم چسبوندمش.
ا/ت: جونگ کوکی میشه بری بیرون؟کار مهم دارم
کوک: منم با تو کار دارم
ا/ت: منظورت چیه جونگ کوک، برو بیرون(ترس)
کوک: خودت قراره بفهمی
{ویو ا/ت}
براید بغلم کرد و بهم زل زده بود و به سمت حموم قدم برمیداشت، قلبم داشت از جاش کنده میشد، حوله رو سفت گرفتم، همینطورم خجالت میکشیدم بهش بگم پریودم، رفت داخل حموم و منو گذاشت پایین و در حموم رو قفل کرد، شیر اب وان رو باز کرد تا پر بشه، و دوباره بهم نگاه کرد و دکمه های لباسشو دونه دونه باز میکرد، خیلی ترسیده بودم، میخواد چیکار کنه باهام برگشتم تا در رو باز کنم و برم بیرون که دستمو گرفت و به سمت خودش کشید
کوک: عا عا جایی تشریف میبری؟
ا/ت: جونگ کوکی خواهش میکنم یه وقت دیگه الان واقعا موقعش نیست
کوک: چرا الان همون موقع مناسبه
★: کوک لباسشو دراورد و شلوارشم دراورد و فقط با شورت بود، ا/ت رو براید استایل بغل کرد و گذاشتش تو وان پر از اب، ا/ت سعی داشت جلوی کوک رو بگیره ولی زورش نمیرسید، کوک خواست حوله رو باز کنه که...
ا/ت: کوک بس کن من پریودممم (بعدش خجالت کشید)
کوک: عح ا/ت ضد حال نزن دیگه
ا/ت: بخدا دارم راست میگم، داشتم دنبال نوار بهداشتی میگشتم که تو اومدی، نوار بهداشتی ندارم(خجالت فراوان)
کوک: نداری؟
ا/ت: نه
کوک: هوففف عجب گیری افتادیما خواستم یکم خوش بگذره، باشه الان میرم برات میخرم
ا/ت:.....
.................................
جا نمیشه بقیش تو کامنتا
- ۱۰.۶k
- ۲۱ تیر ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط