پارت

پارت ۲۵
قورت داد تهیونگ یه لبخند شیطونی زد و روبه لین گفت

تهیونگ : هعی ما بچه بودیم اصلا نمیدونستیم چیه ولی توی بزرگی خیلی دوسش داریم

لین : مامانت کجاست ؟
بچه: اونجا داله لباش میخره
لین : بیا ببرمت پیشش
بچه : تو خیلی خوگشلی شوهلتم (شوهرتم)خیلی تراشه(کراشه)
لین: مرسییی تو خیلی با نمکی
تهیونگ : قول بده که به کسی نگی باشه؟
بچه : بیا تول(قول) اندشتی(انگشتی) میدم
🤙🏻🤙🏻
تهیونگ : افرین حالا بریم پیش مامانت

رفتن پیش مامانش و بچه رو دادن همینجوری که داشتن حرکت میکردن لین گفت

لین : من بستنی میخوام
تهیونگ: اینجا بستنی فروشی نداره
لین : داره اوناهاش
تهیونگ : چه طعمی دوست داری؟
لین : اممم شکلاتی تو برا خودت چه طعمی میخری؟
تهیونگ : انبه
لین : پس از مال تو هم یه گاز میزنم
تهیونگ : باشه

تهیونگ رفت سمت بستنی فروشی روبه مرده کرد و گفت

تهیونگ : سلام آقا یه بستی شکلاتی و یه دونه انبه و اینم کارتم
آقاعه: بله الان امادش میکنم
در حال آماده کردن بستنی گفت

آقاعه: اون دختره زنته؟
تهیونگ: بله
اقاعه : خوشگله قدر زنتو بدون این روزا زن کم گیر میاد البته برای مردی مثل تو زن زیاده
تهیونگ : چطور؟
آقاعه: چون تو خیلی خوش تیپی ؛ هعی یادش بخیر توی جوونی خیلی خوش هیکل بودم تو منو یاده جوونیم میندازی؛ بفرمائید اینم بستنی تون
تهیونگ : بفرمائید کارتم
اقاعه: نه نه این حرفو نزن مهمون من
تهیونگ : خیلی ممنونم از لطفتون  خدانگهدار
اقاعه : خداحافظ

تهیونگ رفت پیش لین و نشست روی صندلی بستنی رو بهش داد لین شروع به خوردن کرد
لین : چقدر خوبه مزه بهشت میده
تهیونگ : واقعا ؟ منم میخوام امتحانش کنم
لین : حتما بیا

بستنی رو جلوش گرفت و یه
دیدگاه ها (۱)

خدایییی حقه🤣

. ݁₊ ⊹ . ݁˖ . ݁𓇼^᪲᪲᪲. ݁₊ ⊹ . ݁˖ . ݁☝🏻قلب بی رنگ 🌊رو قرمزش کن

پارت ۲۴ولی لین سریع اومد عقب و پیرهن تهیونگ رو گرفت لین : نه...

پارت ۲۳ ل.بش روی گر.دنم برخورد کرد لرزیدم آروم با ل.بش گرد.ن...

#شب_خاص. ‌. Part 29ویو تهکوک•ت...

love Between the Tides²⁰چند روز بعدا/ت با خودم فکر میکردم که...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط