پارت
پارت ۲۴
ولی لین سریع اومد عقب و پیرهن تهیونگ رو گرفت
لین : نه عمرا من نمیرم
تهیونگ با دوتا دستش لین رو بغل کرد و از زمین بلندش کرد
و رفت روی پله برقی
لین : هی ولم کن داری چیکار میکنی
لین چشماشو بست و دستش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد
وقتی که رسیدن بالا تهیونگ گفت
تهیونگ : میتونی چشماتو باز کنی رسیدیم
لین : ببین اگر بلایی سرم میووردی
وسط حرفش پرید
تهیونگ : چی کارم میکردی؟ هان؟ الان این یجور تهدیده؟
تهیونگ رفت به سمت سطل زباله و لین رو گذاشت داخلش
لین : منو بیار بیرون وگرنه جیغ میزنم
تهیونگ : وقتی یه مردی مثل من رو تهدید میکنی باید فکر عواقبش هم باشی
لین یه جیغ بلندی زد داشت به جیغش ادامه میداد که یهو تهیونگ اومد جلو و ل.بش رو گذاشت روی ل. ب لین که ساکتش کنه هاردی سریع روشو برگردوند لین ل.بش رو کرد داخل و نذاشت که تهیونگ بهش ل.ب بده
تهیونگ : چرا اینجوری میکنی؟
لین : خب اول باید بزاری بیام بیرون اونوقت
تهیونگ لین رو بلند کرد و گذاشت زمین تهیونگ اومد نزدیک که بو.ثش کنه یهو لین فرار کرد و دوید تهیونگ هم رفت دنبالش دوتاشون داشتن میخندیدن که تهیونگ به لین رسید و گرفتش چسبوندش به دیوار آروم داشت میومد نزدیک که یهو لین تهیونگ رو چرخوند و چسبوند به دیوار
لین : حالا نوبت منه
ل.بش رو گذاشت روی ل.به تهیونگ و محکم مک میزد هر دو رفته بودن توی حس که یهو متوجه شدن یه دختر بچه داره بستنی میخوره و نگاهشون میکنه سریع از هم جدا شدن
لین : امم...سلام عزیزم خوبی
بچه : داشتین همو بوش میکلدین؟
لین : نه...نه بابا داشتیم بازی میکردیم
بچه : منم با دوشتم ازین بازی ها موکونیم
لین : دوستت دختره یا پسر
بچه : پسل
لین رو به تهیونگ کرد و آب دهنشو قورت داد تهیونگ یه لبخند شیطونی زد و روبه
ولی لین سریع اومد عقب و پیرهن تهیونگ رو گرفت
لین : نه عمرا من نمیرم
تهیونگ با دوتا دستش لین رو بغل کرد و از زمین بلندش کرد
و رفت روی پله برقی
لین : هی ولم کن داری چیکار میکنی
لین چشماشو بست و دستش رو دور گردن تهیونگ حلقه کرد
وقتی که رسیدن بالا تهیونگ گفت
تهیونگ : میتونی چشماتو باز کنی رسیدیم
لین : ببین اگر بلایی سرم میووردی
وسط حرفش پرید
تهیونگ : چی کارم میکردی؟ هان؟ الان این یجور تهدیده؟
تهیونگ رفت به سمت سطل زباله و لین رو گذاشت داخلش
لین : منو بیار بیرون وگرنه جیغ میزنم
تهیونگ : وقتی یه مردی مثل من رو تهدید میکنی باید فکر عواقبش هم باشی
لین یه جیغ بلندی زد داشت به جیغش ادامه میداد که یهو تهیونگ اومد جلو و ل.بش رو گذاشت روی ل. ب لین که ساکتش کنه هاردی سریع روشو برگردوند لین ل.بش رو کرد داخل و نذاشت که تهیونگ بهش ل.ب بده
تهیونگ : چرا اینجوری میکنی؟
لین : خب اول باید بزاری بیام بیرون اونوقت
تهیونگ لین رو بلند کرد و گذاشت زمین تهیونگ اومد نزدیک که بو.ثش کنه یهو لین فرار کرد و دوید تهیونگ هم رفت دنبالش دوتاشون داشتن میخندیدن که تهیونگ به لین رسید و گرفتش چسبوندش به دیوار آروم داشت میومد نزدیک که یهو لین تهیونگ رو چرخوند و چسبوند به دیوار
لین : حالا نوبت منه
ل.بش رو گذاشت روی ل.به تهیونگ و محکم مک میزد هر دو رفته بودن توی حس که یهو متوجه شدن یه دختر بچه داره بستنی میخوره و نگاهشون میکنه سریع از هم جدا شدن
لین : امم...سلام عزیزم خوبی
بچه : داشتین همو بوش میکلدین؟
لین : نه...نه بابا داشتیم بازی میکردیم
بچه : منم با دوشتم ازین بازی ها موکونیم
لین : دوستت دختره یا پسر
بچه : پسل
لین رو به تهیونگ کرد و آب دهنشو قورت داد تهیونگ یه لبخند شیطونی زد و روبه
- ۲.۱k
- ۲۴ شهریور ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۳)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط