🦋رمان پسر دایی من 🦋
🦋رمان پسر دایی من 🦋
《پارت²》
سلام اسم من نفس
سلام اسم منم نازنین
خوشبختم
همچنین
یهوو یه پسر خیلی خوشتیپ و جذاب اومد و رفت سمت میز استاد ها یا ابولفضل این استاد ما میخواد شع
استاد سلام بچه ها اسم من هامون بهداد هستش دبیر ریاضیتون هستم امیدوارم سال خوبی کنار هم دیگه داشته باشیم و هرجلسه از موارد جلسه پیش ازتون امتحان میگیرم وا این چرا اسمش شیبه اسم پسر داییه منه حتما تشابه اسمی
شروع کرد به حضور و غیاب
آرمین خدادادی:حاضر
نرگس پناه:حاضر
نازنین زهرا خداپناه:حاضر
نفس بهداد
چند لحظه سرشو آورد بالا و به من خیره شد و بعد سرشو انداخت پایین وقتی حضور غیاب تموم شد یکی از دختر ها گفت استاد اجازه
بفرمایید
شما چرا فامیلیتون با فامیلی نفس جان یکی هستش همه بچها حرفشو تایید کردند آره استاد راست میگه باهم خواهر و برادر یا فامیلید ؟
خیر نه فامیلیم نه خواهر و برادر
و شروع کرد به تدریس
اون روز دانشگاه تموم شد و من سوار ماشینم شدم و سمت خونه روندم
وقتی داخل خونه شدم با چیزی که دیدم تعجب کردم
🦋ادامه دارد 🦋
《پارت²》
سلام اسم من نفس
سلام اسم منم نازنین
خوشبختم
همچنین
یهوو یه پسر خیلی خوشتیپ و جذاب اومد و رفت سمت میز استاد ها یا ابولفضل این استاد ما میخواد شع
استاد سلام بچه ها اسم من هامون بهداد هستش دبیر ریاضیتون هستم امیدوارم سال خوبی کنار هم دیگه داشته باشیم و هرجلسه از موارد جلسه پیش ازتون امتحان میگیرم وا این چرا اسمش شیبه اسم پسر داییه منه حتما تشابه اسمی
شروع کرد به حضور و غیاب
آرمین خدادادی:حاضر
نرگس پناه:حاضر
نازنین زهرا خداپناه:حاضر
نفس بهداد
چند لحظه سرشو آورد بالا و به من خیره شد و بعد سرشو انداخت پایین وقتی حضور غیاب تموم شد یکی از دختر ها گفت استاد اجازه
بفرمایید
شما چرا فامیلیتون با فامیلی نفس جان یکی هستش همه بچها حرفشو تایید کردند آره استاد راست میگه باهم خواهر و برادر یا فامیلید ؟
خیر نه فامیلیم نه خواهر و برادر
و شروع کرد به تدریس
اون روز دانشگاه تموم شد و من سوار ماشینم شدم و سمت خونه روندم
وقتی داخل خونه شدم با چیزی که دیدم تعجب کردم
🦋ادامه دارد 🦋
۱.۱k
۱۳ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.