چند سالی میگذرد که برایش شعر مینویسم
چند سالی میگذرد که برایش شعر مینویسم
نمیدانم به شعر علاقه دارد یا نه؟!
کاش به جای شعر به چیز دیگری مشغول میشدم
مثلا لباس فروشی معروفی در مرکز شهر داشته باشم که لباس هایش را فقط از آنجا بخرد
بعد از چند سال بیاید ، وارد مغازه بشود بدون آنکه مرا بشناسد قیمت ها را سوال کند و منِ ذوق زده زیر قیمت بگویم و شادمان بگوید: چه قیمت های مناسبی
ولباس ها را بپوشد و من تویِ دلم بگویم: لعنتی چقدر زیبایی و...
هر روز خیالبافی میکنم ..
هر روز بدم می آید از خودم
هر روز که مینویسم می فهمم شعر او را به من نمیرساند که هیچ میترسم کسی با شعرهایم عاشقش کند یا او باشعرهایم عاشق کسی شود ..
و من هر روز دیدم به شعر تغییر میکند....
نمیدانم به شعر علاقه دارد یا نه؟!
کاش به جای شعر به چیز دیگری مشغول میشدم
مثلا لباس فروشی معروفی در مرکز شهر داشته باشم که لباس هایش را فقط از آنجا بخرد
بعد از چند سال بیاید ، وارد مغازه بشود بدون آنکه مرا بشناسد قیمت ها را سوال کند و منِ ذوق زده زیر قیمت بگویم و شادمان بگوید: چه قیمت های مناسبی
ولباس ها را بپوشد و من تویِ دلم بگویم: لعنتی چقدر زیبایی و...
هر روز خیالبافی میکنم ..
هر روز بدم می آید از خودم
هر روز که مینویسم می فهمم شعر او را به من نمیرساند که هیچ میترسم کسی با شعرهایم عاشقش کند یا او باشعرهایم عاشق کسی شود ..
و من هر روز دیدم به شعر تغییر میکند....
۶۸۳
۲۲ تیر ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.