تمام این مدت می توانستم

.
تمامِ این مدت می توانستم
عاشقِ هر رهگذری که می آید
بشوم
و هیچ خیالی هم از تو
در سرم نپرورانم
من می توانستم
دوست داشتن را
نکِ زبانم بنشانم
و با هر لبخندی
دهان باز کنم و بگویم :
راستی ! من دوستت دارم
من می توانستم دلم را
تکه تکه کنم و هر تکه اش را
جایی جای بگذارم !
می بینی ؟ من می توانستم
نغمه ی عاشقم عاشقم را
دور تا دورِ این دنیا
رقصان زمزمه کنم
اما تو لعنت به این تو !
که هرکه هم که آمد
به حرمتِ جایِ پایِ تو
بر رویِ چشمانِ منتظرِ من
سر خم کرد و به ادایِ احترام
نماند ! نه که نخواهد بماند نه !
تو نگذاشتی
بس که از این زبان وامانده
در نمی آمد چند کلامِ دلبرانه !
.تمامِ این سال ها می توانستم
نمانم اما ماندم نه تنها پایِ تو
من ماندم تااگر هم نیامدی
دنیا ببیند این حوالی می شود
هر روز و هرثانیه دل را حراجِ هر
شیرین زبانی نکرد
دیدگاه ها (۳۲)

یک شب هایی هم هستدستت به قلم نمیرود!اسم این شب ها را گذاشته ...

نمیشود که همیشه دارو استفاده کندقرص ،شربتحالش به هم میخورداز...

ولی من عاشق نبودم، نباید میشدم، همیشه به تهش فکر میکردم، که ...

چند سالی میگذرد که برایش شعر مینویسم نمیدانم به شعر علاقه دا...

‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ ‌ "دلم برایت تنگ شده است، به اندازه تمام ستا...

دستم خواب رفته بود، دست راستم که گذاشته بودم زیر سرت و خوابت...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط