آن که یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست

آن که یک عمر به شوق تو در این کوچه نشست

حال وقتی به لب پنجره می‌آیی نیست

خواستم با غم عشقش بنویسم شعری

گفت: هر خواستنی عین توانایی نیست
دیدگاه ها (۹)

چند روزیست دلــم میــل ِ زیــارت دارد...باز حس می کنم این قل...

منم و شمع دل سوخته ، یارب مددیکه دگرباره شب آشفته شد و باد گ...

عصرتون پر از آرامشدلتون پر از طراوتدستتون پر از سخاوتشادیتون...

انسانها نمی‌دانند که تجربه نوعی شکست است،باید همه چیزت را از...

وقتی آدم ها از چشم چراغ را می دزدند؛ از عشق نگاه را واز کوچه...

تو این هجوم درد تنهایی یه مردغم نبودنت با زندگیم چه کردروزای...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط