اجباری اما شیرین .
پارت : سوم
«یک هفته بعد»
رزی : جنی بلند شو دیگ بابا اع
جنی : اوکی بیدار شدم
رزی : پشو برو رانند منتظر آرایشگاه دیر میشه ها
جنی : باش
دوساعت بد
یونا : جنی خیلی خوب شدی
جنی : مرسی خیلی زحمت کشیدی
یونا : خواهش می کنم گلم صبر کن الان لباس عروس تو میارن
جنی : :)
یونا : بیا گلم لباس عروس
جنی : من میرم عوض کنم
یونا : باش ماشین پاین منتظرت
جنی : باش
لباس عروس پوشد آمد شد
رزی : وای نگاه کن چقدر خوب شدی جنی
جنی : مهم ؟
رزی : معلوم که مهم امروز عروسی آت قرار ازدواج کنی
جنی : با کسی که دوست اش ندارم
رزی : به هر حال قرار سال ها با اون مرد زندگی کنی پس بهتر که باهم بسازید !
جنی : حق با تو !
رزی : ولی از این خانه بری دلم برات تنگ میشه ها
جنی : میام هروز پیشت نمی زارم که تنها بمونی تو خانه
رزی : قول دارید یا
جنی : لبخند
جنی ؛ خوب استرس داشتم طبیعی رفتیم اتولی که عکس بندازیم قرار بود عکس مون تو کل کره پخش بشه ازدواج پسر ریس جمهور کره...به هر حال از امروز به بد میشم عروس ریس جمهور شاید باید کامل گذشته رو فراموش کنم به آینده فکر کنم تو این یک هفته خبری از کوک نشد !
تهیونگ : باید بریم اتولی
جنی : باشه آقای کیم
تهیونگ : ما قرار زن شوهر باشیم پس لازم نیست بهم بگی آقای کیم تهیونگ صدام کن !
جنی : باشه بریم ؟
تهیونگ : بریم
جین : خوش آمدید برید آماده شید برای عکاسی
تهیونگ : چشم پدر
جین : دخترم حالت خوب ؟
جنی : بله خوبم
جین : باش پس آماده شید
جنی ؛ تو طول عکس باید خیلی صمیمانه رفتار می کردیم دست شو گرفتم خیلی گرم اخعی چقدر حس خوبی !
داشتم فکر می کردم که چجوری باهم کیس بریم تو عروسی ای خدا من بکش !
تهیونگ : جنی جنی
جنی : بله
تهیونگ : حالت خوب چند دقیقه است دارم صدات می زنم
جنی : نه مشکلی نیست کارم داشتی ؟
تهیونگ : تمام شد باید بریم تالار
جنی : باش
تهیونگ ؛ اون دختر واقع زیباست و مهربان می دونم به این ازدواج راضی نیست منم نیستم چرا باید با اجبار با کسی که دوست ندارم ازدواج کنم از ته سالن داشت می آمد مهمون های زیادی داشتیم وزیر ها فرمانده ها معاون ها همه ای مسولین بودن !
اومد نزدیکم شد دست شو گرفتم حلقه ساده اما گرون ای که مادر براش خرید بود دست اش کردم حالا باید کیس میرفتم
رفتم نزدیک دم گوش اش گفتم
تهیونگ : معذرت می خواهم
و بعد شروع به بوسیدن کردم به از هم جدا شدیم عروسی تمام شد سوار ماشین شدیم به سمت عمارت کیم حرکت کردیم
نکته : تهیونگ جنی پیش جین جیسو جیمین زندگی می کنند چون عمارت کیم خیلی خیلی بزرگ
__☆_____________☆♡☆♡☆♡
#ایو #رزی #جیسو #لالیسا #جنی #بلک_پینک
#جمین #نامجون #جین #کوکی #تهیونک #شوگا #جیهوپ #بی_تی_اس
#ایتیزی #وه_مای_گرل
#اورلگو #اکسو #تی_اکس_تی #پنت_هاوس #دبلیو #زیبای_حقیقی #اجوشی_من #روباه_نه_دم #ویرانگر_در_خدمت_شماست #عاشقان_ماه #گل_برفی
«یک هفته بعد»
رزی : جنی بلند شو دیگ بابا اع
جنی : اوکی بیدار شدم
رزی : پشو برو رانند منتظر آرایشگاه دیر میشه ها
جنی : باش
دوساعت بد
یونا : جنی خیلی خوب شدی
جنی : مرسی خیلی زحمت کشیدی
یونا : خواهش می کنم گلم صبر کن الان لباس عروس تو میارن
جنی : :)
یونا : بیا گلم لباس عروس
جنی : من میرم عوض کنم
یونا : باش ماشین پاین منتظرت
جنی : باش
لباس عروس پوشد آمد شد
رزی : وای نگاه کن چقدر خوب شدی جنی
جنی : مهم ؟
رزی : معلوم که مهم امروز عروسی آت قرار ازدواج کنی
جنی : با کسی که دوست اش ندارم
رزی : به هر حال قرار سال ها با اون مرد زندگی کنی پس بهتر که باهم بسازید !
جنی : حق با تو !
رزی : ولی از این خانه بری دلم برات تنگ میشه ها
جنی : میام هروز پیشت نمی زارم که تنها بمونی تو خانه
رزی : قول دارید یا
جنی : لبخند
جنی ؛ خوب استرس داشتم طبیعی رفتیم اتولی که عکس بندازیم قرار بود عکس مون تو کل کره پخش بشه ازدواج پسر ریس جمهور کره...به هر حال از امروز به بد میشم عروس ریس جمهور شاید باید کامل گذشته رو فراموش کنم به آینده فکر کنم تو این یک هفته خبری از کوک نشد !
تهیونگ : باید بریم اتولی
جنی : باشه آقای کیم
تهیونگ : ما قرار زن شوهر باشیم پس لازم نیست بهم بگی آقای کیم تهیونگ صدام کن !
جنی : باشه بریم ؟
تهیونگ : بریم
جین : خوش آمدید برید آماده شید برای عکاسی
تهیونگ : چشم پدر
جین : دخترم حالت خوب ؟
جنی : بله خوبم
جین : باش پس آماده شید
جنی ؛ تو طول عکس باید خیلی صمیمانه رفتار می کردیم دست شو گرفتم خیلی گرم اخعی چقدر حس خوبی !
داشتم فکر می کردم که چجوری باهم کیس بریم تو عروسی ای خدا من بکش !
تهیونگ : جنی جنی
جنی : بله
تهیونگ : حالت خوب چند دقیقه است دارم صدات می زنم
جنی : نه مشکلی نیست کارم داشتی ؟
تهیونگ : تمام شد باید بریم تالار
جنی : باش
تهیونگ ؛ اون دختر واقع زیباست و مهربان می دونم به این ازدواج راضی نیست منم نیستم چرا باید با اجبار با کسی که دوست ندارم ازدواج کنم از ته سالن داشت می آمد مهمون های زیادی داشتیم وزیر ها فرمانده ها معاون ها همه ای مسولین بودن !
اومد نزدیکم شد دست شو گرفتم حلقه ساده اما گرون ای که مادر براش خرید بود دست اش کردم حالا باید کیس میرفتم
رفتم نزدیک دم گوش اش گفتم
تهیونگ : معذرت می خواهم
و بعد شروع به بوسیدن کردم به از هم جدا شدیم عروسی تمام شد سوار ماشین شدیم به سمت عمارت کیم حرکت کردیم
نکته : تهیونگ جنی پیش جین جیسو جیمین زندگی می کنند چون عمارت کیم خیلی خیلی بزرگ
__☆_____________☆♡☆♡☆♡
#ایو #رزی #جیسو #لالیسا #جنی #بلک_پینک
#جمین #نامجون #جین #کوکی #تهیونک #شوگا #جیهوپ #بی_تی_اس
#ایتیزی #وه_مای_گرل
#اورلگو #اکسو #تی_اکس_تی #پنت_هاوس #دبلیو #زیبای_حقیقی #اجوشی_من #روباه_نه_دم #ویرانگر_در_خدمت_شماست #عاشقان_ماه #گل_برفی
۱۵.۰k
۱۷ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.