روزگاری ست عقل می گوید
روزگاریست عقل میگوید
عُزلت از خلق روزگار کنم
در به روی جهانیان بندم
کنجِ آسایش اختیار کنم
سفرِ دورِ مرگ نزدیک است
فکر سامانِ آن دیار کنم
زرِ داغی کنم به کیسهی دل
گُهرِ اشک در کنار کنم
دست از خوانِ آرزو بکشم
به همین خون دل مدار کنم
عشقبازی به خویشتن فِکنم
ترکِ یارانِ بدقمار کنم
تنگم از شهر، رو به کوه آرَم
خانه در سنگ، چون شرار کنم
لیک، چون کارها به دست خداست
نتوانم به خویش کار کنم
زاین سپس فرصت از خدا طلبم
دیده در راه انتظار کنم...
#حزین_لاهیجی
عُزلت از خلق روزگار کنم
در به روی جهانیان بندم
کنجِ آسایش اختیار کنم
سفرِ دورِ مرگ نزدیک است
فکر سامانِ آن دیار کنم
زرِ داغی کنم به کیسهی دل
گُهرِ اشک در کنار کنم
دست از خوانِ آرزو بکشم
به همین خون دل مدار کنم
عشقبازی به خویشتن فِکنم
ترکِ یارانِ بدقمار کنم
تنگم از شهر، رو به کوه آرَم
خانه در سنگ، چون شرار کنم
لیک، چون کارها به دست خداست
نتوانم به خویش کار کنم
زاین سپس فرصت از خدا طلبم
دیده در راه انتظار کنم...
#حزین_لاهیجی
۷۱.۵k
۱۶ آبان ۱۴۰۰