چشم وا کردم و دیدم خبر از رویا نیست

چشم وا کردم و دیدم خبر از رویا نیست
هیچکس اینهمه اندازه‌ی من تنها نیست

بی‌تو این خانه چه سلول بزرگی شده‌است
که دگر روشنی از پنجره‌اش پیدا نیست

مرگ، آن قسمت دوری که به ما نزدیک است
عشق، این فرصت نزدیک که دور از ما نیست

چشم در چشم من انداخته‌ای می‌دانی
چهره‌ای مثل تو در آینه‌ها زیبا نیست

هیچ دیوانه‌ای آنقدر که من هستم نیست
چون که این‌گونه شبیه تو کسی شیدا نیست

مردم سربه‌هوا را چه به روشن‌بینی؟!
ماه را روی زمین دیده‌ام؛ آن بالا نیست...

#مهدی_فرجی
دیدگاه ها (۱)

بیچاره ی دچار تو را چاره جز تو چیستچون مرگ ، ناگزیری و تدبیر...

🌙خواب نمیبرد مرا، یار نمیخرد مرا مرگ نمیدرد مرا، آه چه بی ...

‌کوچک ترید از آن که مرا زیر و رو کنیدحتی اگر هر آن چه که دار...

روزگاری‌ست عقل می‌گویدعُزلت از خلق روزگار کنمدر به روی جهانی...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط