من تو را برای این قلب آواره ام وطن دیده بودم

من تو را برای این قلب آواره ام وطن دیده بودم
به اعتماد حرفهایت
اقامت قلبم را به وجودت بخشیدم
و هر بار با نگاهم از تو خواهش کردم که " غربت کسی نباش که تو را وطن دیده "
یک شب اما بی مبالات به همه ی حرفها و قول و قرارها نامه ای برایم نوشتی و رفتی
آن خانه دیگر بعد از تو جای ماندن نبود
خیابان های آن شهر همه پر بودند از خاطراتِ تو
هوایش سنگین بود برای این سینه ی تنگ
من بدون تو
دیگر در آن دیار غریب بودم
یک آواره ی جنگ زده
که ترکشِ خاطراتت جانم را هر شب هدف می گرفت
آخرین شب را خوب به یاد دارم
تا خود صبح
در کنج خیالم
با تو در خانه خلوت کردم
صبح برایت صبحانه درست کردم
تا عصر با تو در خیابان های شهر گشتم
و غروب با هم راهی فرودگاه شدیم
یکدیگر را برای آخرین بار در آغوش گرفتیم
و به من با همان لحن همیشگی گفتی
" مواظب خودت باش "
آخرین بار بعد از گِیت ها دوباره با چشمان خیس برگشتم
شاید باشی
شاید بخواهی بمانم
اما نبودی , نبودی
می بینی؟
من همان لحظه ی آخر هم دل رفتن نداشتم
و منتظر یک " بمانِ " تو بودم
من تو را
وطن دیده بودم
و
تو مرا برای همیشه
پناهنده ی بیگانگان کردی
#حسین_ن #عاشقانه
دیدگاه ها (۱)

با منِ خسته مهربان تر باشمن همانم که دوستت دارد... #غلامرضا_...

شاید تک تک دیشب هایمان یادم نباشداما خوب یادم است که در دیشب...

شهرِ بی یار مَگر ارزشِ دیدن دارد..؟! #لاادری #عاشقانه

گاهی دچار شده ایم به عشقبه سردرگمیبه ندانم کاری های متعددگاه...

مکاشفه:روزی میرسد که فقط دوساعت آب باشه نزدیک خواهیم دیددیدم...

(۲part)..... نامه ای به وجودم.. ـــــــــــــــ.... سوالت به...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط