پنجره را به پهنای جهان می گشایم:
پنجره را به پهنای جهان میگشایم:
جاده تهی است.
درخت گرانبار شب است.
ساقه نمیلرزد، آب از رفتن خسته است:
تو نیستی، نوسان نیست.
تو نیستی، و تپیدن گردابی است.
تو نیستی و غریو رودها گویا نیست، و درهها ناخواناست.
میآیی: شب از چهرهها برمیخیزد، راز از هستی میپرد.
میروی: چمن تاریک میشود، جوشش چشمه میشکند.
چشمانات را میبندی:
ابهام به علف میپیچد.
سیمای تو میوزد، و آب بیدار میشود.
میگذری و آیینه نفس میکشد.
جاده تهی است. تو بازنخواهی گشت و چشمام به راه تو نیست.
پگاه، دروگران از جادهی روبهرو سرمیرسند: رسیدگی خوشههایم را به رویا دیدهاند.
#سهراب_سپهری
#زیبا
جاده تهی است.
درخت گرانبار شب است.
ساقه نمیلرزد، آب از رفتن خسته است:
تو نیستی، نوسان نیست.
تو نیستی، و تپیدن گردابی است.
تو نیستی و غریو رودها گویا نیست، و درهها ناخواناست.
میآیی: شب از چهرهها برمیخیزد، راز از هستی میپرد.
میروی: چمن تاریک میشود، جوشش چشمه میشکند.
چشمانات را میبندی:
ابهام به علف میپیچد.
سیمای تو میوزد، و آب بیدار میشود.
میگذری و آیینه نفس میکشد.
جاده تهی است. تو بازنخواهی گشت و چشمام به راه تو نیست.
پگاه، دروگران از جادهی روبهرو سرمیرسند: رسیدگی خوشههایم را به رویا دیدهاند.
#سهراب_سپهری
#زیبا
۲.۰k
۲۲ شهریور ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.