سناریو

(سناریو 1)
پارت 4
کاچان : شما دوتا بی مصرف لازم نکرده بیاید واسه آزمون چون فقط توی دست پای بقیه می‌پیچید
دسورا : ازت نظر نخواستیم تا تلاشمون نکنیم دست بر نمی داریم
هیکاری : الان حالت میگیرم
(کوسه هیکاری آتیش)
هیکاری دستشو روی شونه آکانه گذاشت سوزوند آکانه دست هیکاری پس زد
هیکاری : آدمای بی عرضه ای مثل شما ارزش زندگی ندارن به نظرم برید خودتون از جایی پرت کنید پایین شاید خدا توی زندگی بعدی تون کوسه ای بهتون داد اونم بعید میدونم
نوچه هاشون : بیاین بریم از این بیشتر اینجا بمونیم واسمون بد میشه
میدوریا : حالت خوبه دسورا
آکانه : آره حالم خوبه
میدوریا : اما دستت
آکانه : من حالم خوبه بیا بریم
توی راه بودن که دابی بهشون حمله کرد
دابی : دنبالت بودم آکانه کیمورا
آکانه : مشت کوبنده و دابی با شلاق سیاه گرفت تا فرار نکن
میدوریا : ام مم آلمایت
آکانه : چی
میدوریا : آلمایت
آلمایت : آکانه جوان تو کوسه داری
آکانه : ام ن نه خوب راستش آره
خوب راستش بخوای من کوسه داشتم ولی از پدر بزرگم خواستم که خبری منتشر کنه که کوسه ندارم
آلمایت : کوست چطوری کار میکنه
آکانه همه چیز برای آلمایت توضیح داد
آلمایت هم همه چیز به آکانه گفت
آلمایت : آکانه جوان حالا که همه چیز فهمیدی ازت یه در خواستی دارم
آکانه : چه در خواستی کوسه تو دقیقا مثل کوسه من هست و همین طور که بهت گفتم انتقال پیدا میکنه میخوام که جا نشین بعدی من بشی و این کوسه رو از من قبول کنی و چون بدنت آمادست این کوسه رو راحت قبول میکنه
آکانه : همین پسری که اینجا میبینی اسمش میدوریا ایزکو کوسه نداره تازه هر روز با من تمرین میکنه چرا کوست به اون نمیدی اون تشنه قهرمانی
آلمایت : آکانه جوان تو دقیقا مثل من هفت تا کوسه داری با این فرق که مال تو انتقالی نیست و بدنت واسه همین آمادست کوسه هارو راحت قبول میکنه
آکانه : لطفا به اون یه شانس بده
آکانه بالاخره تونست آلمایت راضی کنه تا با میدوریا ملاقات کنه
آلمایت بعد از اینکه با میدوریا ملاقات کرد رفت پیش آکانه
آلمایت : واقعا حق با تو بود آکانه جوان
آکانه : یعنی قبول میکنی که کوست به اون بدی
آلمایت : آره آکانه جوان و فقط به خاطر اینکه بدنش آمادگی این کوسه رو داره و این به خاطر تو آلمایت ولی محظ احتیاط تا دو ماه با من تمرین کنه خیلی بهتر
آکانه : پس من هم برای تمرین ها میام
آلمایت :باشه
سخنی از نویسنده
شاید بگید که چرا باید کوسه آکانه شبیه آلمایت باشه به خاطر اینکه توی نبرد با شیگاراکی میدوریا کوسش از دست نده و اینکه شاید بگید دابی اینجا چیکار میکنه و آکانه رو از کجا میشناسه به خاطر اینکه پدر بزرگ آکانه همون طور که گفتم قهرمان شماره یک سابق بود و تبهکار ها خیلی وقت بود دنبال آکانه می گشتن
پایان پارت
دیدگاه ها (۰)

ممنون از حمایت هاتون

خیلی ممنون از حمایتت

(سناریو ۱ )پارت دومآکانه بخاطر اینکه گفته بود کوسه نداره اون...

اسم :: اکانهسن :: ۱۷سن سائه :: ۱۷هر دو دبیرستانی هستین.—————...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط