WINNER 44
مینهو هیچوقت نفهمید جیوو کیه .. و باهاش چیکار کرده ...
هیچوقت نتونست از سوآ معذرت خواهی کنه ..
هیچوقت نفهمید چرا خونوادش باهاش این کارو کردند ..
و بعد از اون هیچوقت جونگکوک رو هم پیدا نکرد ... نمیدونست اون بعد از اتفاقایی که برای خواهرش افتاد کجاست و چیکار میکنه ... اصلا زندست؟ ... تنها چیزی که مهم بود بازی ای بود که بدون برنده به پایان رسید
---
خم شد و دسته گل رز سفید رو کنار قبر قرار داد ..
به عکس و خنده ی دختر نگاهی کرد و لبخند بیجونی زد ..
مثل هر روز که به اونجا میرفت ، روی زمین نشست و شروع به حرف زدن کرد ..
یک ماه از مرگ سوآ میگذره .. توی این یک ماه اون هر روز ساعت ها اونجا مینشست و حرف میزد ..
-حالت چطوره قاصدک؟ ..
-دیگه نمیتونم ادامه بدم .. این درد تمومی نداره ..
-یادته آخرین باری که باهات حرف زدم .. بهت گفتم من بردم؟
خندید و دستشو روی عکس دختر کشید ..
-آه حتی این بار هم من باختم .. این بار بدجوری زمین خوردم .. دلم نمیخواست اینجوری تموم شه .. وقتی بهش فکر میکنم از درون نابود میشم ..
-وقتی باورم شده بود تو همه ی اون کارارو انجام دادی فکر میکردم سوآیی که من میشناختم مرده .. ولی حق با تو بود .. "من بهت پشت کردم" .. شاید کسی که واقعا مرده مینهو بود نه سوآ ...
-متاسف بودن چیزی رو درست نمیکنه .. هیچوقت نکرده .. حس میکنم حتی لیاقت مرگ رو هم ندارم ..
-مرگ زیادی بی دردسر و آسونه ... متاسفم که نمیتونم بیام پیشت .. ببخشید قاصدکِ من ..
THE END-
---
عام .. ببخشید اگه پایانم شوکه کننده یا عجیب و بد بود .. فقط چون میخواستم زود بنویسم نتونستم همه چیز رو اونقدری که میخوام با جزئیات بنویسم
تنها چیزی که همیشه برام معلوم بود این بود که میخوام WINNER سد اند باشه ..
هیچوقت نتونست از سوآ معذرت خواهی کنه ..
هیچوقت نفهمید چرا خونوادش باهاش این کارو کردند ..
و بعد از اون هیچوقت جونگکوک رو هم پیدا نکرد ... نمیدونست اون بعد از اتفاقایی که برای خواهرش افتاد کجاست و چیکار میکنه ... اصلا زندست؟ ... تنها چیزی که مهم بود بازی ای بود که بدون برنده به پایان رسید
---
خم شد و دسته گل رز سفید رو کنار قبر قرار داد ..
به عکس و خنده ی دختر نگاهی کرد و لبخند بیجونی زد ..
مثل هر روز که به اونجا میرفت ، روی زمین نشست و شروع به حرف زدن کرد ..
یک ماه از مرگ سوآ میگذره .. توی این یک ماه اون هر روز ساعت ها اونجا مینشست و حرف میزد ..
-حالت چطوره قاصدک؟ ..
-دیگه نمیتونم ادامه بدم .. این درد تمومی نداره ..
-یادته آخرین باری که باهات حرف زدم .. بهت گفتم من بردم؟
خندید و دستشو روی عکس دختر کشید ..
-آه حتی این بار هم من باختم .. این بار بدجوری زمین خوردم .. دلم نمیخواست اینجوری تموم شه .. وقتی بهش فکر میکنم از درون نابود میشم ..
-وقتی باورم شده بود تو همه ی اون کارارو انجام دادی فکر میکردم سوآیی که من میشناختم مرده .. ولی حق با تو بود .. "من بهت پشت کردم" .. شاید کسی که واقعا مرده مینهو بود نه سوآ ...
-متاسف بودن چیزی رو درست نمیکنه .. هیچوقت نکرده .. حس میکنم حتی لیاقت مرگ رو هم ندارم ..
-مرگ زیادی بی دردسر و آسونه ... متاسفم که نمیتونم بیام پیشت .. ببخشید قاصدکِ من ..
THE END-
---
عام .. ببخشید اگه پایانم شوکه کننده یا عجیب و بد بود .. فقط چون میخواستم زود بنویسم نتونستم همه چیز رو اونقدری که میخوام با جزئیات بنویسم
تنها چیزی که همیشه برام معلوم بود این بود که میخوام WINNER سد اند باشه ..
۷.۷k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.