تا تو باشی غزلم جای کسی غیر تو نیست

تا تو باشی غزلم جای کسی غیر تو نیست
و در این قافیه ها جز خطِ رخسارِ تو نیست

گر کسی شعر مرا وزن کند، وزن تو است
همه ی گرمی آن جز تبِ تبدار تو نیست

شاعر دفتر من حالت گیسوی تو بود
تو فقط شانه نزن باقی آن کار تو نیست

کل دارایی من خفته در این ابیات است
خوب من باز بمان، شعر که سربار تو نیست

رخِ مهتابی و من دست دلم کوتاه است
مبتلایت که خودش لایقِ تیمار تو نیست

کار عالم گره اش کور شده اخم گُشا
که جز این خنده دوا از برِ بیمار تو نیست
دیدگاه ها (۲)

من گرفتارِ همان دردم که درمانش تویی ساکنِ ویرانه ای هستم...

از همه دنیا اگر او مال من باشد، بس استابروانش قبلهٔ آمال من ...

نمازم راشبی خواندم به سمت قبله رویشگشودم مهر و سجاده به سوی ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط