نزدیک مدرسهمون یک خونه بود که یه بخشیش تبدیل به یه بقالی

نزدیک مدرسه‌مون یک خونه بود که یه بخشیش تبدیل به یه بقالی کوچیک شده بود و یه زن و شوهر اداره‌ش میکردن.
محصول استراتژیک این بقالی بستنی یخی یا همون آلاسکا بود که خانم خونه با ریختن آب و شکر و یه ذره گلاب داخل قوطی‌های قرص جوشان درست میکرد. یه چیزی هم بهش اضافه میکرد که رنگشو قرمز کنه!
نمیدونم چرا، ولی بدجور خوشمزه بود!! کافی بود که از یه جایی یه سکه دو تومنی پیدا کنم و کل زمان مدرسه توی جیبم لمسش کنم و منتظر باشم که تعطیل بشم و بپرم سمت بقالی! قسمت یخدون یخچال بزرگ نبود و هر روز تعداد محدودی آلاسکا تولید میشد و اگر دیر میجنبیدم، باید بچه‌هایی رو نگاه میکردم که در حال لیسیدن آلاسکای تگرگی بودند و حال می‌کردند در حالی که سکه دو تومنی توی مشت فشرده و عرق کرده من، گرم و گرمتر میشد.

‏There was a small house near our school that was partly made into a grocery store that a husband and wife used to run. Their strategic products were some sort of popsicles that were practically made by pouring some water, sugar and rose water into a tiny can. They also added a questionable thing to make it red.
‏I don’t know why, but it was extremely delicious and whenever I had the luck to find a little coin, I touched the coin with my fingertips all day in school and rushed on the way to the store! The freezer in the store was too small and could only fit a few popsicles, so If I were late, I would have had to watch other kids enjoy their popsicles, while I pressed the little coin inside my sweaty palm.
دیدگاه ها (۱۶)

سالها پیش، در خردسالی، فکر می‌کردم که حمام چقدر چیز خوبیه! ب...

درختان به من آموختند...پایبندی هر ڪس به اندازه ریشه اوست!!به...

مهمون همه جوره‌ش برامون شیرین بود. حتی اون پیرمردی که سالی ی...

همه شب زار می سوزم به تاریکی و تنهاییکه با من هیچ دلسوزی دری...

You were never there, maybe you never wanted to be and I don...

The scent of mint drifted through the air...your fingers dan...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط